گذار از فرزندپروری «سنتی» به «نوین»
آسیه اناری
والدین تصور میکنند باید با کودکان «دوست» باشند و از این رو موضوعات دنیای بزرگسالان را برای کودکان مطرح و از اظهارنظر آنها درباره موضوعاتی که متناسب با سن کودکان نیست خشنود میشوند درحالی که کودکان باید بیاموزند در سن خود زندگی کنند و والدین در عین قانونگذاری برای برقراری ارتباط درست با فرزندان، «رفتار دوستانه» با آنها داشته باشند. والدین باید به کودکان اجازه دهند تا در سن خود و نه عقبتر یا جلوتر از آن زندگی کنند. وارد کردن کلمات دنیای بزرگسالان به دنیای بچهها و صحبت کردن درباره موضوعاتی فراتر از سن کودکان با آنها نوعی «کودک آزاری هیجانی» محسوب میشود. والدین با چنین رفتاری کودکان را وارد دورهای از تحول میکنند که نوعی آزار محسوب میشود. در واقع نباید «دوست» بودن با بچهها را با برقراری «رابطه دوستانه» اشتباه گرفت. در حال حاضر جامعه ما در میانه گذار از«فرزند پروری سنتی» به «فرزند پروری نوین» است و در این میان به دوره «فرزند سالاری» رسیده است.
جامعه ما نه در فرزندپروری سنتی که مهمترین حربه خود را کتک و تهدید میدانست و نه در فرزند پروری نوین که معتقد بر قانونگذاری صحیح برای برقراری ارتباط با فرزندان است قرار دارد. ما در میانه این گذار و نیازمند توجه بیشتر نهادهای سیاستگذار برای رفع این مشکل هستیم، چراکه در غیر این صورت با نسل فرزند سالار بیمسوولیتی مواجه خواهیم شد که نه تحت تاثیر فرزند پروری سنتی و با حربه ترس وظایفشان را انجام میدهند و نه یاد گرفتهاند با صلح به تعامل با والدین برسند.
نخستین نکته در آموختن مهارتهای فرزند پروری آن است که بدانیم فرزندمان در چه سنی است، چه نیازهایی دارد و چه رفتارهایی در سن او طبیعی است. بنابراین زیربنای مهارتهای فرزند پروری شناخت «دوره تحولی و ویژگیهای تحولی» فرزندان است چراکه ممکن است ویژگی و رفتاری برای سنی به هنجار و برای سن دیگر نا به هنجار باشد. والدین باید بدانند چگونه قانون بگذارند و چگونه با کودکان ارتباط برقرار کنند. از سوی دیگر «توجه مثبت نامشروط» در امر فرزندپروری بسیار مهم است. فرزندان را باید برای موجودیت آنها و نه برای کارهایی که انجام میدهند یا نمیدهند دوست داشت. اینگونه اعتماد به نفسشان نیز افزایش پیدا میکند. همچنین گذران وقت والدین با فرزندان درواقع پشتوانه محکمی برای والدین محسوب میشود چراکه هرچه در ایام کودکی برای فرزندان وقت بیشتری بگذاریم در ایام بزرگسالی افراد مستقلتری خواهند بود. بنابراین رابطه مثبت و باکیفیت والدین با بچهها که با بازی و ... همراه و توام با احترام به آنها باشد میتواند مشکلات کمتری در سنین نوجوانی برای فرزندان ایجاد کند. متاسفانه بهطور کلی امر آموزش خیلی جدی گرفته نمیشود و مردم تصور میکنند در تمامی موضوعات دانایی لازم را دارند. در بحث فرزندپروری نیز همان مواردی که از پدر و مادر خود آموختهاند بر روی فرزندشان اجرا میکنند و از سوی دیگر مراجعه به روانشناس برای آموختن این مهارتها نیز آنچنان که باید و شاید نهادینه نشده است. به دلیل جایگاه پایین آموزش در کشور متاسفانه خیلیها تصور میکنند تمامی مهارتها را میدانند یا برای آموختن آنها اغلب به «دانش اینترنتی» و مطالعه در فضای اینترنت اکتفا میکنند. برخی پدران خیلی سخت در فرآیند آموزش مهارتهای فرزندپروری مشارکت میکنند چراکه تصور میکنند این مهارتها را بلدند. از سوی دیگر نقش پدران در فرزند پروری در کشور ما بسیار نادیده گرفته و بخش اعظم تربیت به دوش مادران سپرده شده است. از این رو عدم گذران وقت پدران با فرزند نیز میتواند خلاءهای عاطفی میان آنها و فرزندان ایجاد کند که این خود نیز بسیار آسیبزا است.