این مردم تکلیفشان چیست؟
مریم شاهسمندی
طی روزهای گذشته وقتی خبر از برگزاری نشستهای مجدد برای احیای برجام به میان آمد بازار دلار و سکه با کاهش قیمت مواجه شد، کاهش قیمتی محسوس. اما این کاهش قیمت سکه و ارز تا چه میزان باعث کاهش تورم در کشور میشود، مساله اینجاست که در طی این سالهای هر بار قیمت دلار افزایش پیدا کرده قیمت اجناس چه ربط به دلار داشته باشند و چه نداشته باشند بالا رفته است، اما حتی زمانی که قیمت دلار کاهش پیدا کرده دیگر قیمتهایی که بالا رفتهاند پایین نیامده و در خوشبینانهترین حالت تا مدتی ثابت ماندهاند. در واقع مردم به خوبی میدانند که ارزان شدن کالاها رویایی دستنیافتنی است که هیچگاه به واقعیت نمیپیوندد. در این شرایط تورمی و وضعیت بد معیشتی مردم که هر روز تعداد بیشتری از افراد را روانه زیر خط فقر میکند، بیتوجهی مسوولان و البته وعدههایی که هیچگاه عملی نمیشوند، بیانصافی در حق مردمی است که در تمام این سالها تابآوری کردهاند. مردمی که وعدهها را شنیدند و باور کردند، مردمی که امید به اصلاح امور داشته و دارند. کسانی که سعی میکنند صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارند اما دیگر صورتهایشان کبود شده و کاری از دستشان برنمیآید. حالا بازنشستهها ماههاست که چشم انتظار افزایش حقوقی هستند که هر چند کمرهای خم شدهشان زیر بار تورم را راست نمیکند، اما حداقل کمی میتواند کاهشدهنده نگرانیهایشان بابت معیشتی باشد که هر روز سختتر میشود. مساله اینجاست که هر روز اتفاق تازهای رخ میدهد، هر روز بیتدبیری جدیدی از سوی مسوولان رونمایی میشود که مردم باید با تمام وجود تاوان آن را پس بدهند، حالا دیگر کمتر ایرانی پیدا میشود که توان خرید برنج ایرانی را داشته باشد. برنجی که در سرزمین مادریاش کاشته میشود، برنجی که هموطنانش میکارند. این مشکلات معیشتی و اقتصادی به تمام زوایای زندگی مردم رسوخ کرده است. خیلیها ترجیح میدهند برای اینکه بتوانند خرج و دخلشان را با هم برابر کنند تنها روزی یک وعده غذا بخورند اما اگر خانوادهای فرزند کوچک داشته باشد، چطور میتواند از او هم بخواهد که به خوردن یک وعده غذا رضایت بدهد؟! پس مسوولان وقتی در مورد افزایش جمعیت و فرزندآوری صحبت میکنند در مورد این مسائل هم باید چارهای بیندیشند، فرزندی که به دنیا میآید به دندان و نان خلاصه نمیشود، او نیاز به امکاناتی مانند تحصیل، درمان، مسکن و... دارد. وقتی شهریه ثابت مدارس غیر انتفاعی به مبلغ غیرقابل باور 35 میلیون تومان میرسد که با شهریه متغیر و پولهایی که والدین در طول سال باید به بهانههای مختلف بپردازند نزدیک به 100 میلیون تومان میشود، چند درصد از بچههایی که تا همین دو سال پیش قبل از پاندمی کرونا در این مدارس درس میخواندند حالا به خاطر عدم توانایی مالی والدینشان مجبورند به مدارس دولتی بروند. چقدر این مدارس دولتی ظرفیت پذیرش دارند، ضربه روحی که به این دانشآموزان وارد میشود را چه کسی میتواند جبران کند. کودکانی که به دلیل افزایش اجارهبها مسکن و عدم توانایی والدینشان مجبور به ترک محله و مدرسهای میشوند که به آن عادت دارند، تکلیفشان چیست. بار این همه ناملایماتی را چطور میتوانند بر شانههای نحیف خود تحمل کنند. وقتی از تورم حرف میزنیم از زندگی انسانهایی میگوییم که ممکن است در یک بازه زمانی کوتاه از هم پاشیده شود، وقتی از تورم حرف میزنیم از انسانهایی میگوییم که دیگر توان پرداخت هزینههای درمانی خود را ندارند و چشم انتظار مرگ میمانند. وقتی از تورم حرف میزنیم از کسانی میگوییم که این روزها مجبورند به خاطر نداری در کنار خیابانها زندگی کنند. در جامعهای که رفاه نسبی وجود نداشته باشد، نه شادی هست، نه پویایی و نه حتی امید به آینده. پس از چنین جامعهای نمیتوانیم انتظار داشته باشیم چشمانداز روشنی برای خود از آینده ترسیم کنند، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم بدون داشتن این چشمانداز روشن به فکر فرزند آوری باشند، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که موتور محرکه پویایی جامعه باشند. این مردم ناامیدند.