ما بر شانههای فقر تاب میخوریم
مریم شاهسمندی
نگاه کردن به قیمت سکه و دلار این روزها بیشتر شبیه به ترجمان کابوسهایی است که در خوابهای آشفته به آن نگاه میکنیم، اینکه طی چند ماه قیمت سکه به 18 میلیون تومان برسد و قیمت دلار هم رکورد بزند و 38 هزار تومان را رد کند، برای بسیاری از ما که توان خرید این اقلام را نداریم شاید خیلی معنایی نداشته باشد، اما وقتی قرار است این افزایش قیمت بر روی اساسیترین کالاهای مورد استفاده مردم هم تاثیرگذار باشد آن وقت است که استرس و اضطراب و عدم امنیت روحی و روانی به سراغمان میآید. اینکه فردا قرار است نان را با چه قیمتی بخریم یا قرار است تخم مرغ از دانهای 3 هزار و 500 تومان هم گرانتر شود؟ علاوه بر امنیت روحی و روانی، امنیت غذایی بسیاری از افراد را به خطر میاندازد. مسالهای که مسوولان اصلا به آن توجه ندارند. به خطر افتادن امنیت غذایی یک خانواده میتواند مشکلات بسیاری را در پی داشته باشد همانطور که به گفته کارشناسان حوزه سلامت افزایش میزان سوءتغذیه طی سالهای اخیر در کشور به یک معضل تبدیل شده است. این داستان نیست که بسیاری از خانوادهها تنها توان یک وعده غذایی را ندارند، این قصه نیست بسیاری از خانوادهها به سوءتغذیه مبتلا شدهاند، این دور از واقعیت نیست که برخی خانوادهها به دلیل آن چیزی که فقر نامیده میشود به گرمخانهها پناه آوردهاند چون دیگر توان تامین هزینههای سرپناه را ندارند و ترجیح میدهند دور از هم در گرمخانهها زندگی کنند. برای خیلیها شاید این افزایش قیمت سکه و دلار بازی به نظر برسد، بازی که برای آنها که غنی هستند برد – برد است و برای آنها که توان تامین معیشت یک روز خود را هم ندارند دو سر باخت است. بیتدبیری دولت در مسائل اقتصادی حداقلهای بسیاری از خانوادهها را هم از آنها گرفته است. حداقلهایی مثل نان و تخممرغ، نان و پنیر و... اینها وقتی از زبان مردم شنیده میشود سیاه نمایی است اما واقعیتی است که شاید بتوان برای مدتی کوتاه آن را کتمان یا حتی تکذیب کرد اما در بلندمدت بالاخره از جایی خودش را نشان میدهد. راستی مگر قرار نبود با اعدام سلطان سکه و دلار دیگر شاهد چنین تلاطمی در بازار نباشیم، پس چه شد؟ مساله یک شخص نیست، مساله سیاستهای اشتباهی است که مسیر اقتصاد را به بیراهه میبرد و در این بین مردم عادی بیش از همه متضرر میشوند. برای کسی که توان تامین نان یک روز را ندارد قیمت سکه و دلار مهم نیست، اما او نیز به خوبی میداند که افزایش قیمت اینها یعنی ناتوان شدن روز افزونش برای تامین معاشی که همین حالا هم به سختی از عده تامین آن بر میآید. این روزها که مسوولان بیشتر درگیر مسائل دیگری هستند تا توجه به معیشت مردم افزایش میزان فقر در جامعه انگار برایشان تبدیل به مسالهای کاملا عادی شده است. اما برای مردمی که هر روز با این قیمتها سر و کار دارند و هر روز سبد خریدشان خالیتر و سفرههایشان کوچکتر میشود، اینها مسائلی نیست که عادی شوند. برای بیمارانی که میدانند افزایش قیمت دلار یعنی نبود دارو و سرگردانی در داروخانهها اینها این مسائل عادی نمیشود. برای آنهایی که هزینه اجاره یک سر پناه هر روز بیشتر و بیشتر میشود تا جایی که دیگر توان تامین آن را ندارند این گرانی و افسار گسیختگی تورم هیچگاه عادی نمیشود. وقتی قیمت اجارهبها یک خانه 50 متری در جنوبیترین نقطه شهر تهران 4 میلیون تومان، یعنی معادل با نصف حقوق یک کارگر شده دیگر نمیتوان توقع داشت که مردم به این گرانیها عادت کنند. فقر هر چه بیشتر شود آسیبهای اجتماعی هم افزایش بیشتری خواهند یافت. پس بهتر است دولتمردان این روزها بیش از هر چیز به این اقتصاد آشفته توجه کنند و به دنبال راه چارهای برای مهار این تورم افسارگسیخته باشند. به هر حال بسیاری از مردم در حال تاب خوردن روی شانههای فقر هستند و این وضعیت نمیتواند تا ابد ادامه داشته باشد.