زمانی برای رسیدن 2 خط موازی به هم
مهدی بیک|
شاید شما هم تصور کنید که 2 خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند، ولی در هندسه جدید که به نام هندسه غیر اقلیدسی شناخته میشود دو خط موازی هم میتوانند به هم برسند. مثال بارز و آشکار این نوع هندسه غیر اقلیدسی؛ مدارهای کره زمین است که اگر آْنها را در نظر بگیریم همه مدارهای زمین با هم موازیند ولی در بینهایت طول و عرض زمین را به هم میدوزند و در دو قطب شمال و جنوب به هم میرسند. این نوع هندسه را به نام «لباچفسکی» ریاضیدان روسی نامگذاری کردهاند که برای نخستین بار این ایده را با عنوان «هندسه نااقلیدسی» به کار برد و بنیان نظریات علمی را از اساس دگرگون ساخت؛ بعد از شکلگیری تئوری تقطیع 2خط موازی بود که چهرههای چون آلبرت اینیشتین توانستند نظریههایی مانند نسبیت را مبتنی بر تعریف تازهیی که از فضا و زمان ارائه شده بود، عرضه کنند.
با عبور از این دوران تازه بود که مساله «زمان» و «فضا» بهعنوان 2 عنصر اصلی تحول در حیات بشری در فضای آکادمیک آن روز وارد شد و اقیانوسی از نظریهپردازیهای جدید در بخشهای مختلف تصویرسازی شد. این رویکرد فکری در عرصه مستطیل سبز اما در شکل دوگانهیی تصویرسازی شد که در حکم 2 خط موازی تا همین امروز هم مهمترین دوگانههای فوتبالی را در عصر پسامدرن شکل دادهاند. در یک طرف فوتبالی تهاجمی و مالکانه قرار گرفته و در سوی دیگر فوتبال دفاعی مبتنی بر ضدحمله؛ دو تفکر برجسته فوتیالی که از زمان تولد فوتبال یکی در ایتالیا و دیگری در هلند تا به امروز امتداد یافتهاند و هر کدام هم طرفداران و گروههای سمپات خود را دارند. 2 الگوی فنی که هر 2 با فضا و زمان سر و کار دارند و تلاش میکنند تا از ترکیب زمان و فضا به عنوان دو رکن اصلی فوتبال به نفع پیروزی نهایی استفاده کنند.
جام جهانی 2018 روسیه در حالی آغاز شد که تئوری فوتبال مالکانه همچنان به عنوان یکی از نظریههای مهم اجرایی توجه بسیاری از کارشناسان فوتبال، تیمها و طرفداران را به خود معطوف داشته بود؛ فوتبالی که خاستگاه اصلی آن در هلند دهه 80 میلادی پایهگذاری شد؛ سپس یوهان کرایف آن را اواخر دهه 80 میلادی به اسپانیا و بارسلونا برد و درنهایت گواردیولا به عنوان مهمترین شاگرد مکتب کرایف آن را در دهه دوم قرن 21 به تیکی تاکا ارتقا داد تا یکی از شورانگیزترین سبکهای فوتبالی پیش چشم مخاطبان دلداده فوتبال ارائه شود. فوتبال مالکانه اما در جام جهانی 2018 با یکی از مهمترین چالشهای تاریخی خود روبهرو شد؛ جامی که در آن اکثریت قریب به اتفاق تیمهایی که سبک بازی مالکانه را در دستور کار قرار داده بودند؛ در مراحل ابتدایی حذف شدند تا این پرسش در میان کارشناسان دهان به دهان بچرخد که آیا دوره این روش تاکتیکی به سر آمده است و باید تیکی تاکا را به موزههای فوتبال سپرد؟ شاید وقت آن رسیده باشد که 2 خط موازی در مستطیل سبز را به هم گره زد.
پایان یک اوج
«آیا تئوری فوتبال مالکانه به پایان دوران اوج خود رسیده است و باید بهدنبال الگوهای جدید و تئوریهای تازهتری در قلمرو فنی مستطیل سبز گشت؟» هر چند طرفداران گواردیولای کبیر اغلب در برابر چنین پرسشهایی جبههگیری میکنند اما واقعیت آن است که این پرسش و پرسشهایی از این دست با نزدیک شدن به روزهای پایانی جام جهانی 2018 در محافل کارشناسی داخلی و خارجی به تناوب طرح میشود و کارشناسان و تحلیلگران فوتبال درباره آن به اظهارنظر میپردازند. ناکامی اکثریت قریب به اتفاق تیمهایی که از سبک بازی مالکانه برای رسیدن به اهداف تاکتیکی خود استفاده میکردند، باعث شد تا مخالفان تیکی تاکا با اعتماد به نفس بیشتری از پایان عصر فوتبال مالکانه صحبت کنند و آغاز عصر جدیدی از فوتبال را اعلام کنند که در آن به جای روشهای مالکانه از متدهای دیگری استفاده میشود. سبک بازی مالکانه در واقع متد جنجالی و بحثبرانگیزی است که هرچند ریشههای تاریخی آن به تیمهایی چون مجارستان پوشکاش اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 میلادی و برزیل در اواخر دهه50 و 60 میلادی و... بازمیگردد؛ اما نخستینبار این مربیان هلندی از جنس «رینوس میشل» بودند که آن را در قالب شیوههای اجرایی «توتال فوتبال» در میانههای دهه70 میلادی در تیمهایی چون آژاکس آمستردام به کار بردند و سپس همین فلسفه را در تیم ملی هلند در جام ملتهای اروپای 88 آلمان عملیاتی ساختند؛ عملکرد توتال فوتبال در آژاکس و تیم ملی هلند به اندازهیی موفقیتآمیز بود که برخی کشورهای صاحب سبک در فوتبال این نظریه را در قالب کرسیهای دانشگاهی مورد بررسی و ارزیابی تحلیلی قرار دادند و الگوهای تازهیی از دل آن نوع فوتبال استخراج کردند. بعدها یوهان کرایف هلندی که این روش فوتیالی را از استادش رینوس میشل آموخته بود، توتال فوتبال را از هلند به اسپانیا و تیم بارسلونا آورد و با تغییراتی که در این سبک به وجود آورد، خیمههای یکی از شورانگیزترین تیمهای تاریخ فوتبال را در کاتالونیای اسپانیا بر پا کرد و توانست در سال92 میلادی بارسلونا را برای نخستینبار قهرمان جام باشگاههای اروپا کند. این رویای شیرین اما چندان پردوام نبود و بعد از یوهان کرایف سایر مربیان اروپایی نتوانستند الگویی مانند آنچه که رینوس میشل و یوهان کرایف ایجاد کرده بودند؛ دوام و استمرار ببخشند. با پایان درخشش توتال فوتبال، این فوتبال دفاعی بود که یکبار دیگر خود در قامت تیمهایی چون یوونتوس در دهه 90 میلادی، چلسی در نخستین دهه از قرن 21 و... نمایان ساخت و تیمها برای افتخارآفرینی الگوی فوتبال دفاعی را در دستور کار قرار داده بودند؛ اوج استفاده از این روش دفاعی به یورو 2004 و قهرمانی یونان در این بازیها باز میگشت که با استفاده از الگوی متراکم دفاعی توانسته بود؛ نسخه تیمهای بزرگی چون فرانسه و پرتغال را بپیچد. در عرصه باشگاهی هم ظهور قدرت جدیدی به نام چلسی در اروپا اوج استفاده از روشهای دفاعی برای رسیدن به موفقیت بود.
همه راهها به رم ختم میشود
اما پاره خط دیگر این خط موازی؛ فوتبال مبتنی بر دفاع و ضدحمله بود که در دایره المعارف فوتبالی از آن ذیل عنوان «کاتاناچیو» به معنای «چفت و بست» نام برده میشود. الگویی که بر خط دفاع بسیار سازمان یافته و موثر، متمرکز بر خنثی کردن حملات و جلوگیری از ایجاد موقعیتهای گل حریف با کمک نفرات دفاعی متعدد اشاره دارد. «کاتناچیو» به قفل نیز معروف است. این سبک توسط کارل راپان مربی اتریشی بنیانگذاری شد و در ادامه در ایتالیا به اوج رسید و تا به امروز هم ادامه دارد. ایتالیا با این روش 3 بار در سالهای 30 و 34 و 82 میلادی قهرمانی در جام جهانی را تجربه کرد و در سال2006 هم با متد بهروز شده این روش یکبار دیگر قهرمان جهان شد. اما مهمترین تئوریسینهای فوتبال دفاعی در دنیای امروز خوزه مورینیوی پرتغالی است که با استفاده از این روش در سال 2004 توانست پرتوی کم امید را با شکست بزرگانی چون منچستریونایتد و یوونتوس و درنهایت موناکو به اوج قله جام باشگاههای اروپا برساند و در ادامه این روش را در چلسی دنبال کند.
دومین ئتوریسین بزرگ این روش فوتبالی کارلوس کیروش سرمربی تیم ملی کشورمان است که یکی از رادیکالترین مربیان دفاعی جهان شناخته میشود؛ کاراکتری که الکس فرگوسن درباره روشهای تفکر او نظرات جالبی را مطرح کرده و او را استاد به تعادل کشاندن فضا و زمان در فوتبال معرفی کرده است. اما آوانگاردترین چهره فوتبال دفاعی در جهان بدون هیچ تردید دیگو سمونه در آتلتیکومادرید است که آموزههای کیروش و مورینیو را به نقطه اوج و کمال خود رساند و آتلتیکو را به عنوان ضلع سوم مثلث قدرت در لالیگا ثبت کرد.
2 خط موازی فوتبال مالکانه و تهاجمی و فوتبال دفاعی در مسیر تاریخ به جام جهانی 2018 روسیه رسیدند تا یکبار دیگر مشخص شود که کدام تفکر درنهایت به توفیق میرسد؟
زمانی برای تنفس
واقعیت جام جهانی 2018 روسیه نشان داد که نه فوتبال صرفا دفاعی و نه فوتبال مبتنی بر حمله،
هیچ کدام در نقطه تکامل قرار ندارند و بحثهایی درباره تلفیق 2شیوه فوتیالی این روزها به راه افتاده است؛ تلفیقی که باید آن را در حکم به هم رسیدن 2 خط موازی در فوتبال محسوب کرد؛ حذف اسپانیا به عنوان مهمترین تیمی که از روش مالکانه استفاده میکرد در کنار حذف تیمهایی چون برزیل، پرتغال و... نشان داد که تحقق فوتبال مالکانه بهراحتی که برخی مربیان تصور میکنند نیست و تیمی که قصد دارد از این روش استفاده کنند باید زمان کافی و ابزار لازم برای استفاده از این روش را داشته باشد. فوتبال صرفا دفاعی هم که تیمهایی چون اروگوئه؛ آلمان، برزیل و... از آن استفاده میکردند نیز نتوانستند انتظارات را برآورده کنند؛ به نظر میرسد تلفیق سبکهای دفاعی و روشهای مبتنی بر مالکیت پروندهیی باشد که بعد از پایان جام جهانی در محیطهای آکادمیک درخصوص آن بحث و تبادل نظر خواهد شد. فرانسه نمونه مناسبی از تلفیق این دو بخش است که توفیقش در جام جهانی معنای خاصی را به ذهن تحلیلگران فوتبال متبادر میکند. اینکه برای موفقیت پایدار در فوتبال امروز باید از هر دو پاره خط استفاده کرد، چیزی شبیه همان الگویی که لباچفسکی در نظریه خطوط موازی خود به هم مطرح کرده است؛ 2 خطی که هم همدیگر را سرانجام قطع میکنند. شاید این دوره و شاید وقتی دیگر...