هزینه هنگفت تحصیل بر باد میرود
گروه اقتصاد کلان|
جعفر خیرخواهان میگوید نبود فضای رقابتی سالم برای خانمها و آقایان در کار و همچنین عواملی مانند فسادهای مختلف اعم از پارتی بازیها و گرایشهای سیاسی در ایران منجر به افزایش بیکاری و محرومیت کاری عدهای از جوانانی میشود که چنین شرایطی را ندارند. او همچنین معتقد است عدهای از سیاستمداران سعی دارند مشارکت اقتصادی زنان در جامعه را زیر سوال ببرند و به این ترتیب برای حضور زنان در جامعه موانع مختلف ایجاد میکنند. به گفته او چنانچه مسوولان قصد ایجاد تسهیل در روند اشتغال و مشارکت زنان در اقتصاد ایران داشتند در حال حاضر باید شاهد رشد بالای 40 درصد مشارکت اقتصادی زنان پس از انقلاب بودیم نه رشدهای ناچیزی که هر از چند گاهی مراکز آماری کشور اعلام میکنند که میتواند حتی خطای آماری تلقی شود.
به گزارش«تعادل» نرخ مشارکت اقتصادی بعد از انقلاب اسلامی تاکنون تغییرات اندکی داشته است. بهطوری که در اوایل سالهای پس از انقلاب تا اواخر دهه 60 نرخ مشارکت اقتصادی بین 12تا 13 درصد بوده است ولی در دهه 70 به ویژه از اوایل دولت هفتم تا اواخر دولت هشتم این نرخ به 17درصد رسیده است اما با روی کار آمدن محمود احمدینژاد تا اواخر دولتش این نرخ از 17 درصد به 12.4 درصد فروکاسته شد.
با این حال با شروع دولت حسن روحانی تاکنون با وجود بحران و رکود حاکم بر اقتصاد کشور، نرخ مشارکت اقتصادی در کشور رشد 4 درصدی را به خود دیده است و اکنون در آمارهای مربوط نرخ بیکاری و اشتغال در بهار نرخ مشارکت اقتصادی به 16 درصد رسیده است.
گرچه این مقدار رشد، اندک و ناچیز است اما به هر حال این رشد چند درصدی هم در قیاس با دولت نهم و دهم، به پای عملکرد دولت روحانی نوشته میشود.
در همین زمینه و درباره نرخ مشارکت اقتصادی در ایران با جعفر خیرخواهان اقتصاددان و استاد دانشگاه به گفتوگو پرداختیم و او در این گفتوگو به این سوال پاسخ داد که چه سیاستهایی در دولتهای مختلف اعمال شده است که موجب افزایش یا کاهش نرخ مشارکت اقتصادی بعد از انقلاب بودهایم. آیا روند این رشد در آینده مثبت خواهد بود یا خیر؟ در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانیم:
نقش سیاستهای اشتغالزایی دولتها بعد از انقلاب به ویژه در دولت آقای روحانی که توانسته است با شرایط فعلی رشد مشارکت اقتصادی زنان را مثبت کند، چطور ارزیابی میکنید؟
این میزان رشد بسیار ناچیز و اندک است و این تفاوتهای چشمگیری نیست که بگوییم نرخ مشارکت اقتصادی افزایش یا کاهش داشته است. 4 الی 5 درصد افزایش برای نرخ رشد اقتصادی آنقدر حائز اهمیت نیست و بنابراین باید بگویم که تحول چندان زیاد و ملموسی را شاهد نبودهایم که بخواهیم آن را نتیجه سیاست خاصی بدانیم.
با این حال به صورت کلی میتوانیم بگوییم شکافی بین نگرش مسوولان و سیاستگذاران و از طرف دیگری واقعیات جامعه و همچنین آنچه در دنیا اتفاق میافتد، وجود دارد. یعنی شاید مسوولان ما تمایل زیادی برای حضور در بازار کار نداشته باشند اما زمانی که امکان تحصیل بیشتری پیدا میکنند به دنبال آن تمایل دارند حضور بیشتری هم در جامعه و در اقتصاد کشور پیدا کنند.
در کشور ما فشارهای متعددی وجود دارد. مسوولان کشور هم سیاستی دنبال میکنند تا سعی کنند سدی برای حضور در جامعه باشند. این موضوع پیداست چرا که اگر قصد آنان تسهیل در اشتغال در جامعه بود باید نرخ مشارکت اقتصادی در ایران بعد از انقلاب رشد بالای 40 درصدی به خود میدید.
پس به گفته شما، افزایش 4 درصدی نرخ مشارکت چندان حایز اهمیت نیست.
از دیدگاه من حتی این درصدهای ناچیز که مرکز آمار ایران گزارش داده است میتواند خطای آماری باشد، چرا که ما میبینیم گرچه روز به روز به پا گذاشتن در دانشگاهها و تحصیلات عالیه تشویق میکنند و هزینههای هنگفت برای تحصیل آنان را میپردازند، اما از طرفی مشکلاتی برای حضور زنان و مشارکت اقتصادی آنان در جامعه به وجود میآورند که این تناقض قابل درک نیست و بعضا هزینههای زیادی را به بار میآورد.
البته بحث بیکاری کل کشور را هم نمیتوان در نظر نگرفت. با وجود حجم بیکاری در جامعه توانستهاند در این زمینه موفقیت کسب کنند و در دولت حسن روحانی نرخ مشارکت اقتصادی خود را در جامعه هر چند اندک افزایش دهند.
با این فضایی که رکود اقتصادی و بیکاری بیداد میکند زنان توانستهاند تا حدی مهارت و تواناییهای خود را بروز و ظهور دهند و سهم مشارکت اقتصادی خود را مثبت کنند. میدانیم در اقتصادهایی که روز به روز پیشرفت پیدا میکنند، این پیشرفت بسته به تواناییهای زنان دارد.
تجربه نشان داده است که زنان در بخشهای خدمات موفقتر هستند و باید کاری کنیم که از این نیروی بالقوه در شرایط بهتر به نحو احسنت استفاده کرد.
تبعیض وشکاف درآمدی که بین زن و مرد وجود دارد را چگونه ارزیابی میکنید؟
بخشی از این شکاف میتواند به دلیل ناآگاهی و عدم شناخت زنان نسبت به حقوق خود باشد و پافشاری زیادی هم از سوی زنان در این زمینه وجود ندارد. منبع درآمد اصلی این دسته از زنان کاری است که در آن مشغول به کار هستند و این شرایطی را به وجود میآورد که زنان برخی مواقع مجبور باشند کوتاه بیایند. برخی دیگر از زنان هم هستند که چون مسوولیتهای دیگری در زندگی خود دارند، کارفرما هم نمیتواند آنطور که باید روی نیروی کار این زنان حساب باز کند. مثلا ممکن است این قبیل زنان بخواهند به دلایل مختلف مرخصی بگیرند و کارفرما هم نیازمند نیرویی باشد که همیشه در دسترس بوده و بتواند تماما وقت و تمرکز خود را روی کار خود بگذارد. به این ترتیب زنان ممکن است به دلایل مختلف نتوانند توقع کارفرمایان را برطرف کنند. کارفرمایان هم با علم به این موضوع مجبور میشوند به مراتب دستمزد کمتری را به نیروی کار زن بپردازند.
البته اگر این شرایط وجود داشته باشد کاملا طبیعی ست که بخواهد شکاف یا تبعیض درآمدی میان زنان و مردان وجود داشته باشد. در غیر این صورت از نگاه من زنان جامعه باید با یکدیگر متحد شوند تا بتوانند در برابر ناعدالتیها و نابرابریها در دستمزد خود، از حقوق خود دفاع کنند و هر زمان که گمان میکنند کارفرما حقی از آنان زیر پا گذاشته است اعتراض کنند. آنان باید روز به روز قویتر شوند تا از سوءاستفادهها جلوگیری شود.
در نهایت شکاف موجود ناعادلانه است یا خیر؟
در کل منظور من این بود که در همه جا این شکاف ناعادلانه نیست گاهی اوقات هم ممکن است بستگی به شرایط زندگی زنان و مسوولیتهایی که به جز کار در بیرون از منزل دارند داشته باشد و بر اساس این شرایط نوعی توافق بین کارفرما و نیروی زن ایجاد شود که مطابق میزان کار و زمانی که نیروی زن در کار خود میگذارد دستمزد دریافت کند و این خود به نوعی شکاف بین درآمد زنان و مردان ایجاد میکند اما این شکاف عادلانه است نه ناعادلانه.
تبعیض در استخدام میان زنان و آقایان در کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
متاسفانه این بیعدالتیها کاملا مشهود و قابل لمس است. این تبعیضها و حقوقی که به راحتی ناحق میشود در عمق اقتصاد ایران فرو رفته است. گزینشهای عجیب و غریب، بهانههای مختلف و برچسبها برای مرد و زن همواره در ایران وجود داشته و دارد و فضای رقابتی کار برای زن و مرد در ایران وجود دارد و منجر به آن شده است که فضا سالم نباشد. فسادها، بندهای پ (پول و پارتی)، گرایشهای سیاسی سبب ایجاد محرومیت در کار برای قشری از زنان و مردانی میشود که از این شرایط برخوردار نیستند و راهی جز پذیرفتن این محدودیتها و تن دادن به این بیعدالتیها در فضای کار هم ندارند.
چرا با وجود اینکه 60 درصد از ورودی دانشگاهها زنان هستند اما همچنان فاصله عمیقی میان زنان و مردان شاغل
وجود دارد؟
یکی از دلایل مهم این رویداد گرایش به مدرکگرایی در کشور است. در همین راستا دانشگاههایی هم هستند که همینطور، بیدلیل ایجاد شدهاند که این افراد بتوانند در آنجا تحصیل کنند بدون اینکه خروجی قابل قبولی داشته باشند. باید خروجی این دانشگاهها افرادی باشند که مهارت لازم را برای ورود به بازار کار فرا گرفته باشند ولی چنین نیست و این از عجایب و کارهای نمادین و نمایشی در کشور است. افراد به هر دلیلی گمان میکنند که اگر فردی مدرک دانشگاهی داشته باشد و آن مدرک را در اتاق خود قاب کند جایگاه و شخصیت او در جامعه بالا میرود و از طرفی هم دانشگاههایی را میبینیم که تنها با هدف کسب درآمد ایجاد شدهاند. این دانشگاهها مانند قارچ سبز میشوند و افراد هم به راحتی به عنوان دانشجو در آنجا مشغول به تحصیل میشوند و هیچ ارتباطی هم با نیازهای بازار کار ندارند که فرد بتواند به واسطه آن در ارگان یا نهاد دولتی یا غیر دولتی استخدام شود. دانشگاههای آزاد و پولی هم از طریق ناآگاهی این افراد کسب درآمد میکنند. متاسفانه زدن مدرک به دیوار اتاقها دلخوشی حجم عظیمی از افراد جامعه شده است.
آیا بازار کار در آینده به نفع زنان خواهد بود؟ چه افقی برای آینده نرخ مشارکت اقتصادی زنان در جامعه دارید؟
روندی که در کشورهای توسعه یافته دنبال شده افزایش نرخ مشارکت اقتصادی در جامعه بوده است و این افزایش مشارکت از طرق مختلف ایجاد میشود. برای مثال کمتر فرزند به دنیا میآورند، فرصت صاحب مسکن شدن زنان بیشتر میشود و شغلهایی در آینده به وجود خواهند آمد که تنها زنان از پس آن بر میآیند و همه این موارد در آینده دست به دست هم خواهد داد که نرخ مشارکت زنان در اقتصاد بیشتر شود. بااین حال سیاستی که در حکومت ایران به کار بسته میشود تحت تاثیر تفکراتی است که منجر میشود مسوولان ما برای پذیرش زنان در بازار کار مقداری مقاومت داشته باشند. اما همگی بستگی به این دارد که در آینده چه دولتهایی سرکار بیایند. اینکه دولتها بخواهند یا نخواهند که این مقاومتها را پایان دهند. طبعا اگر دولتها سیاستهای توسعه را دنبال کنند باید حضور زنان در جامعه را به صورت آگاهانه روزبهروز افزایش دهند.