مردم، قدرت و منافع (73)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل 5
فاینانس و بحران امریکایی
ناترازی منافع خصوصی و اجتماعی
با آنکه بانکداران در عملکرد کلی اقتصاد نفع ندارند اما در سودسازیها نفع میبرند. در اینجا دوباره منافع خصوصی و اجتماعی به خوبی هم تراز نمیشوند. به همین خاطر رییس اسبق فدرال رزرو، آلن گرین اسپان، در گزارشی که به کنگره در خصوص منشأ بحران مالی میداد گفت که او فرض را بر این گذاشته بود که بانکداران ریسک را بهتر مدیریت میکنند. این یک «عیب» بزرگ در دلایلی است که آورده – عیبی که برای اقتصاد جهانی هزاران میلیارد دلار هزینه به بارآورد. او متعجب شده بود. من هم متعجب شدم که او متعجب شده بود: هر کسی که علم اقتصاد و انگیزههایی را که بانکها و بانکداران با آن روبرو هستند میدانست به راحتی میفهمید که آنها انگیزههایی برای گرفتن ریسک بالا داشتند. گرین اسپان باید این را میدانست.
خود بخش مالی قربانی مجموعهای از دکترینهایی شد که در عصر ریگان متداول شده بود: شرکتها باید منافع سهامداران را تعقیب میکردند؛ انجام چنین کاری علیالقاعده منجر به رفاه تمامی سهامداران و در کل اقتصاد ما میشد. و منافع سهامداران یعنی نه سرمایهگذاران دراز مدت که کسانی هستند که مراقب ثروت شرکت در یک دوره چندین ساله یا چندین دهه هستند، بلکه سفتهبازان کوتامدت یا آن افرادی هستند که فقط قیمت امروزه سهام را مراقبت میکنند و هر دلار از منافع کوتاهمدت را با اندکی در نظر گرفتن پیامدهای دراز مدت، میچلانند. ساختارهای انگیزشی که برای تشویق این دورنمای کوتاهمدت گذاشته شد و کار هم کرد، بزرگترین بحران مالی در 75 سال اخیر را به وجود آورد.
سرایت به مابقی اقتصاد
مصایب بحران مالی به سهم خودش به اندازه کافی بد بودند. متاسفانه، بسیاری از افراد هم آنچه را که آنها انجام میدادند، تقلید کردند. آنها سعی کردند تا با پرداختهای بالای آن و ساختارهای انگیزشی که به این رفتارهای کوته نظرانه کمک میکنند هم چشمی و عملکرد امروزه بازار سهام را در رشد درازمدت ارزیابی کنند. علاوه بر این، شرکتها بدون شک به دورنمای تامینکنندگان پولی شان حساس هستند؛ و اگر تامینکنندگان پولی آنها کوته نظر باشند آنها هم کوته نظر خواهند بود. در نتیجه بخش مالی، نقش مهمی را در بسط یکی از مصایب اصلی در سرمایه داری به سبک امریکایی ایفا کرد: هیچکس نمیتواند در مردم، فناوری و کارخانجاتی که بر مبنای یک افق 25 ساله است سرمایهگذاری درازمدت کند. یک اقتصاد با افق کوتاهمدت، اقتصادی با نرخ رشد پایین است .