تراژدی دردناک فقر

۱۳۹۹/۱۲/۰۶ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۷۶۳۵۹
تراژدی دردناک فقر

وحید شقاقی 

تراژدی دردناک «فقر» و «تورم» در دهه 90 یکی از داستان‌های غمناکی است که روایت آن حقیقتا احساسات هر انسان دردمند و هر وجدان آگاهی را جریحه‌دار می‌کند؛ روایتی که ضرورت دارد، رسانه‌های گروهی بیشتر از این ابعاد و زوایای گوناگون آن را تشریح کنند و راهکارهای عملیاتی برای برون‌رفت از آن ارایه کنند. در واقع در حوزه فقر دو مساله مهم و کلیدی وجود دارد. یکی رشد اقتصادی و دیگری تورم. 2عاملی که می‌توانند فقر را تشدید یا کنترل کنند. البته فقر هم در 2شکل نمایان می‌شود، یکی فقر مطلق که افراد مبتلا به آن از حداقل نیازهای زندگی نیز محرومند. دیگری هم فقر نسبی که در آن، محرومیت‌های نسبی و فاصله دهک‌ها اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. وقتی دهه 90 را مبتنی بر اعداد و ارقام مستند تحلیل می‌کنیم متوجه می‌شویم که در این دهه، میانگین رشد اقتصادی ایران صفر و میانگین تورم در این دهه، حداقل 23 درصد است. به عبارت روشن‌تر در دهه 90 اقتصاد و معیشت ایران یک رکود تورمی را به مصداق واقعی تجربه کرده است. درآمد سرانه ایرانی‌ها در دهه 90 به‌طور متوسط 34درصد کاهش پیدا کرده است. ماحصل تحلیلی شاخص‌هایی که ارایه شد، نشان‌دهنده آن است که در بطن این رکود تورمی، فقر در اقتصاد ایران به‌طور کلی تشدید شده است. وضعیت وقتی وخیم‌تر می‌شود که بدانیم متاسفانه نظامات بازتوزیع ثروت هم در اقتصاد ایران به درستی عمل نمی‌کنند. در هر جامعه به‌طور بنیادین 3نظام بنیادین و کلیدی برای بازتوزیع ثروت وجود دارد که تلاش می‌کنند از عمیق‌تر شدن فقر جلوگیری کنند. در ادامه تلاش می‌کنم تحلیلی از این نظامات ارایه کنم.

 نخست؛ نظامات یارانه‌ای، دوم؛ نظامات مالیاتی و در نهایت نظامات بانکی. در همه کشورها در شرایط تورمی این 3نظام تلاش می‌کنند، فشار شدید به دهک‌های پایینی جامعه را مهار کنند. دلیل آن هم روشن است، وقتی تورم اتفاق می‌افتد در زمان کارایی این نظامات، عملا بازتوزیع ثروت به درستی انجام می‌شود و فشار تورمی به جای اقشار ضعیف، بر دوش ثروتمندان بار می‌شود. چرا که در زمان وقوع تورم، این ثروت و دارایی ثروتمندان است که افزایش پیدا می‌کند. یعنی وقتی این 3نظام بازتوزیع ثروت به درستی کار می‌کنند، بخش قابل توجهی از این افزایش ثروت را دریافت و آن را به اقشار محروم بازتوزیع می‌کند. 

نظام مالیاتی؛ با یک مثال به این بحث ورود می‌کنم. همان‌طور که همه تجربه کرده‌ایم، در زمان بروز تورم، قیمت مسکن چند برابر می‌شود. ولی زمانی که نظامات مالیاتی در بطن اقتصاد به درستی نهادینه شده باشد و وظیفه بازتوزیع ثروت را به خوبی انجام می‌دهد، از طریق مالیات بر ثروت این ثروت را دریافت می‌کند و به سمت دهک‌های پایینی جامعه پمپاژ می‌کند. اگر وحید شقاقی مسکنی دارد که قبل از تورم فزاینده 5میلیارد قیمت داشته است و بعد از بروز تورم، قیمت این ملک به 10میلیارد تومان افزایش پیدا کرده است، مالیات بر ثروت وارد عمل می‌شود و 90 درصد 5میلیاردی که بر اثر تورم افزایش ناگهانی داشته را دریافت و از آن برای بهبود وضعیت معیشتی اقشار محروم استفاده می‌کند. یعنی 4.5 میلیارد تومان از 5میلیارد تومان در قالب مالیات بر ثروت دریافت می‌شود. این فرایند باعث می‌شود در شرایط تورمی، فشار بر اقشار کمتربرخودار وارد نشود. در اقتصاد ایران، اما این 3نظام بازتوزیع ثروت، بالعکس عمل می‌کنند. وقتی تورم، نمایان می‌شود و این 3نظام درست کار نمی‌کند، ثروتمندان، غنی‌تر و فقرا، فقیر‌تر می‌شوند. این اتفاقی است که در طول یک دهه گذشته به‌عینه رخ داده است. در دهه 90 چه اتفاقی افتاده است؟ میانگین تورم 23درصد بوده است. در 3سال اخیر، مسکن، خودرو و کالاهای سرمایه‌ای چندین برابر شده‌اند. یعنی کسانی که به املاک؛ کالاهای سرمایه‌ای و خودروهای گرانقیمت‌تر دسترسی داشتند، ثروتمند شدند. در سوی دیگر اما، فردی که در دهک‌های پایینی جامعه پیش از این می‌توانست در یک خانه 40متری اجاره‌ای در تهران زندگی کند، دیگر قادر به رهن یا اجاره و نهایتا زندگی در این خانه نیست. چرا که اگر سال گذشته رهن این خانه 40متری، 100میلیون تومان قیمت داشت، ناگهان قیمت رهن این خانه به 200الی 300میلیون تومان افزایش پیدا کرده است. طبیعی است که یک کارگر، یک حقوق‌بگیر و یک فرد عادی، نمی‌تواند یک چنین تورمی را تحمل کند. 

دوم، نظام بانکی؛ در کشور ما وضعیت نظامات بانکی در مواجهه با اقشار محروم جامعه نیز به همین صورت است و مسوولیت خود را در بازتوزیع ثروت به نفع دهک‌های پایینی ایفا نمی‌کند.واقع آن است در همه جای دنیا، بانک‌ها جهت‌گیری اصلی تسهیلاتی خود را متوجه کسب و کار خرد و اقشار محروم که دسترسی به وثایق مناسب ندارند، قرار می‌دهند تا بتوانند به مردم برای بهره‌مندی از یک زندگی نسبتا مطلوب یاری رسانند. اما در ایران کسانی به تسهیلات بالا و میلیاردی دسترسی دارند که ثروت بیشتری دارند. طبیعتا وقتی تورم کشور 40درصد است و بازپرداخت تسهیلات 18درصد است، اگر کسی به تسهیلات کلان بانکی دسترسی داشته باشد، سودهای کلان می‌کند.

 یعنی اگر کسی وام 10میلیارد تومانی بگیرد، در زمانی که تورم 40درصدی است و نرخ بازپرداخت تسهیلات 18درصد است، عملا کسی که از تسهیلات کلان بهره می‌برد، 22درصد سود خالص می‌کند. در واقع نرخ واقعی بهره در اقتصاد ایران، 22درصد منفی است. یعنی کسانی که به تسهیلات کلان دسترسی دارند 22درصد سود بدون هیچ تلاشی می‌گیرند. چه کسانی می‌توانند از این تسهیلات بهره‌مند شوند؟ کسانی که وثایق بالا دارند یا از ارتباطات خاص با نهاهای بانفوذ برخوردار هستند. 

سوم، نظام یارانه‌ای؛ سومین عامل هم نظامات یارانه‌ای است. سالانه در اقتصاد ایران هزارهزار میلیارد تومان یارانه پرداخت می‌شود. چه کسانی از این یارانه پنهان بهره‌مند می‌شوند؟ کسانی که از خودروهای بیشتر، خانه‌های گران‌تر و بنگاه‌های اقتصادی افزون‌تر بهره‌مند هستند. در اقتصاد ایران به حامل‌های انرژی یارانه داده می‌شود. این در حالی است که بیش از 50درصد مردم ایران اساسا خودرو ندارند. اما به بنزین، به سوخت، به برق و...یارانه داده می‌شود. چه کسانی از بنزین، گازوئیل برق و...بیشتر استفاده می‌کنند؟ افرادی که ثروت افزون‌تر، کارخانه‌های بیشتر، خانه‌های بزرگ‌تر و...دارند. این مسائل و مسائلی نظایر آن هم شکاف طبقاتی را افزایش داده و هم فقر مطلق را بیشتر کرده است.در این شرایط ضریب جینی کشور به 41 و 42 رسیده است. از صفر تا صد ضریب جینی را رتبه‌بندی می‌کنند و میزان آن را محاسبه می‌کنند؛ در سال 89 حدود 36 بود اما در حال حاضر به 41 و 42 رسیده است. در واقع ما در زمره کشورهایی با نابرابری بالا قرار داریم. چرا که این 3نظام به درستی کار نمی‌کنند و تورم هم به‌طور فزاینده در حال افزایش است. این واقعیت تلخ اقتصاد ایران در دهه 90 است و اگر چاره‌ای اندیشیده نشود؛ این شکاف طبقاتی و گسترش فقر باعث افزایش نارضایتی‌های اجتماعی خواهد شد. 

این داستان تلخ در واقع به یک تراژدی دردناک در اقتصاد ایران بدل شده است. هرچند از دهه 50 نشانه‌های بروز یک چنین بحران‌هایی نمایان شد اما اقتصاد ایران در دهه 90 در یک وضعیت بحرانی فزاینده قرار گرفت. در دهه 90 اقتصاد ایران 2بار تحریم شد و 2بار ارزش پول ایران به‌شدت کاهش پیدا کرد و در نهایت تورم بالا را تجربه کرد. در سه سال اخیر اقتصاد ایران در مجموع 100درصد رشد تورم را تجربه کرده است. در سال 97، 27درصد، سال 98، 38درصد و سال 99 هم بین 35 تا 40درصد تورم خواهیم داشت؛ مجموع این سه سال حدود 100درصد می‌شود. این تورم تجمعی 100درصدی در شرایطی که سه نظام بازتوزیع ثروت هم به درستی کار نمی‌کند، همه این فشار را به روی دهک‌های محروم سوار می‌کند. در این میان، ثروت طبقات برخوردار در این 3سال به‌طور افسانه‌ای بالا رفته است. یعنی مالیات نداده‌اند؛ از نظامات یارانه‌ای هم بهره‌مند شده‌اند، ضمن اینکه به تسهیلات بالا با سود افسانه‌ای هم دسترسی داشته‌اند. مجموعه این عوامل مساله فقر را در جامعه ایرانی در آخرین سال دهه 90 بسیار بحرانی کرده است. مردمی که برای زندگی عادی خود هم با بحران روبه رو هستند و در تامین مسکن، خوراک و پوشاک و آموزش نیز با اقیانوسی از دغدغه‌های پایان‌ناپذیر روبه‌رو هستند. مردم شریفی که هر روز شاهد حذف اقلام تازه‌ای از سفره‌های مصرفی خود هستند. بعد از حذف ماهی، گوشت قرمز، مرغ، مواد لبنی، مواد پروتئینی و... امروز برای خرید تخم‌مرغ و حبوبات و روغن نباتی هم با مشکل روبه‌رو شده‌اند. این است که معتقدم داستان فقر و تورم در جامعه ایرانی، تراژدی دردناکی است که می‌توان آن را در سطح تراژدی‌های جاودان چهره‌های اساطیری داستان‌های شکسپیر و چارلز دیکنز طبقه‌بندی کرد. مردم دردمندی که هرچند هر روز در حال غوطه‌ور شدن در فقر و محرومیت و مشکلات افزون‌تر هستند، اما به طرز عجیبی شریف هستند و عزت نفس دارند. مردمی که انگار مسوولانشان آنها را از یادها برده و فراموش کرده‌اند.