خطر رسیده به نقطه غیرقابل بازگشت
پیمان مولوی
زمانی که یک اقتصاد به نقطه غیرقابل بازگشت برسد، اصلاح بسیار دشوار میشود. زمانی این روند آغاز میشود که دورهای از نوسانات مستمر و تصمیمات فشل، اقتصاد را دربر گرفته باشد. میگویند، خطرناکترین جمله در اقتصاد این است که اینبار قضیه فرق دارد. متاسفانه هیچ چیز در اقتصاد متفاوت نیست. اقتصاد مسیر خود را میرود و به گزارههای فرامتنی هیچ اهمیتی (خارج از اصول اقتصادی) نمیدهد. خلق نقدینگی در آلمان پس از جنگ جهانی اول بین سالهای 1920 تا 1921 از 3دهم مارک به 20میلیون مارک رسیده بود. این روند آنقدر دهشتناک بود که مردم آلمان تصور میکردند تاریخ برای آنها به پایان رسیده است و هر آن انتظار ازهم گسستگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را میکشیدند. ارزش پول آلمان در برابر ارزهای خارجی نزول کرده بود و اقتصاد در وضعیت فروپاشی کامل قرار داشت. بنابراین همهچیز در اقتصاد ممکن است و هیچ قلمرویی نیست که بگوید من از گزند واقعیتهای علم اقتصاد، مصون خواهم ماند. همان آلمان که پس از جنگهای جهانی در وضعیت بحرانی قرار داشت، زمانی که به اصل ثبات در اقتصاد تن داد، سیاست خارجی خود را مبتنی بر راهبرد رفاه مردمش تنظیم کرد، ماجراجوییهای اقتصادی نکرد و ریسک را کاهش داد به آنچنان درجهای از رشد رسید که همه جهان را متحیر ساخت. آری اینگونه است که هر عملی در اقتصاد عکسالعملی به دنبال خواهد داشت. اگر دولتی به سیاست خارجی توجه نکند، زمینه رشد تولید و صادرات را فراهم نسازد، به زمینههای رشد نقدینگی توجه نکند و... بدون تردید مشکلات عدیدهای در اقتصاد ظهور میکند که نرخ رشد ارز تنها یکی از این تبعات است.
موضوع خطرناک در ایران، ندیدن واقعیتهای اقتصاد و ریسکهایی است که 85 میلیون ایرانی را به کام فقر کشانده است. نهاد بانک مرکزی در ایران سالهاست در کنترل نقدینگی و اتخاذ سیاستهای ارزی مناسب ناموفق بوده است. همانطور که در بودجهنویسی و برنامهریزی صنعتی و صادراتی ناموفق بوده است. نتیجه این روند معیوب منتج به این شده که رشد اقتصاد در ایران محقق نشود و هر روز از قدرت خرید مردم کاسته شود. خروجی این وضعیت نامناسب باعث شده تا نرخ ارز افزایش شدیدی پیدا کند، نقدینگی رشد یابد، تورم بالا رود و نهایتا فقر مردم بیشتر شود. تورم نقطه به نقطه اقتصاد ایران از 48درصد به بالای 50درصد، تورم سالانه نیز امسال به 45 درصد و نقدینگی سالانه به 1800هزار میلیارد تومان و معادل 45میلیارد دلار رسیده است.
این روند فزاینده نقدینگی خودش را در افزایش نرخ ارز، گرانی مسکن، التهابات بورس، گرانی خودرو و سکه نشان میدهد. همه این اعداد چه میگویند؟ یعنی مردم باید آرزوها و آینده خود را فراموش کنند و فقط به دنبال زنده ماندن باشند. وقتی اعتبار بازار (مثلا بازار ارز) خدشهدار شود و نرخ ارز روند صعودی مستمر داشته باشد، ممکن است، اقتصاد به روند غیرقابل بازگشت برسد. آنچه که باعث میشود دولتها کنترل بازار را تا حدی در دست داشته باشند، اعتبار عمومی و مشارکت مردمشان است. این روزها تصمیمات بانک مرکزی به گونهای است که فعالان اقتصادی را از آینده میترساند. بسیاری از فعالان اقتصادی دارایی خود را وارد بازارهای کشورهای خارجی کردهاند. دولت هم انگار متوجه نیست که این وضعیت در ادامه چه مشکلاتی میآفریند. روسای بانکهای مرکزی در ایران طی سالها و دههها هر کدام وعدههایی دادهاند (و همچنان نیز میدهند) بدون اینکه به اجرای این وعدهها فکر کنند. در این دولت هم در سال اول تشکیل کابینه، نرخ ارز از 24هزار تومان به بیش از 38هزار تومان رسیده است. این میزان افزایش نرخ ارز در میان دولتهای گذشته بیسابقه است. در دولت یازدهم در سال ابتدایی مهار مناسبی در نرخ ارز وجود داشت. اما رفته رفته با بازگشت تحریمها از سال 97 رشد دلار آغاز شد. اما این دولت در همان سال نخست فعالیتهایش دلار را بهشدت نوسانی کرده است. همه این گزارهها نشان میدهد که ما به یک روند اصلاحی در اقتصاد نیاز داریم.
اقتصاد ایران با روشهای فعلی هیچ سرانجامی نخواهد داشت. مشخص نیست مسوولان و تصمیمسازان تا کجا این مسیر را ادامه میدهند؟ چه اتفاقی باید بیفتد تا آنها متوجه شوند باید راهبردها و تاکتیکهای متفاوتی بیندیشند؟ ای کاش این پاسخها را داشتیم تا میتوانستیم تصویری از آینده ارایه کنیم.