افکار دولت در مساله فقرزدایی

۱۳۹۶/۰۷/۱۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۸۱۳۴
افکار دولت در مساله فقرزدایی

گروه اقتصادکلان| الهام آبایی|

پس از آنکه با گذر از هیاهوهای انتخاباتی در دور دوازدهم انتخابات ریاست‌جمهوری، مساله فقرزدایی در حاشیه رانده شد، اخیرا علی ربیعی وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی از رفع فقر مطلق در دولت دوازدهم خبر داد. البته او در این زمینه به اعلام همین خبر بسنده کرد و جزییاتی از برنامه دولت برای رفع فقر مطلق ارائه نداده است اما همین اظهارنظر هم خیلی از انتقادات را به همراه آورد که تنها رفع فقر مطلق نمی‌تواند، مطلوبیت داشته باشد و آیا اساسا دولت قادر به انجام این کار است؟ بررسی عملکرد دولت یازدهم حاکی از آن است که دولت انحصارا در مساله فقرزدایی اقدامات خاصی ترتیب نداده و در این زمینه تنها به کاهش تورم بسنده کرد. البته کاهش تورم هم چندان کیفی نبود که بتواند در سبد مصرفی خانوار و افزایش کیفیت سفره‌های مردم خود را نشان دهد. حال با مطرح شدن رفع فقر مطلق در دولت دوازدهم، این سوال مطرح است که آیا دولت رفع فقر را تا سطح رفع گرسنگی و سوءتغذیه تقلیل داده یا برنامه‌یی هم برای افزایش کیفیت زندگی مردم در نظر دارد.

در این زمینه سمیه توحیدلو، دانش‌آموخته علوم اجتماعی به «تعادل» می‌گوید: دست‌کم برخی اهداف کیفی در برنامه دولت دوازدهم برای رفع فقر وجود دارد که باید دید چگونه عملیاتی خواهد شد. توحیدلو بر این باور است که حتی تغییر محسوس ادبیات مسوولان در خصوص مساله فقرزدایی مساله مهمی است. به باور این استاد دانشگاه اما موانع ساختاری متعدد مانع از هرگونه اقدام اصولی در خصوص فقرزدایی می‌شود، چراکه دولت بسیار بزرگ سبب شده تا توانمندسازی و رقابت‌پذیری در کشور نادیده گرفته شود و در این شرایط دولت هم تنها به یک واسطه و توزیع‌کننده بدل شده است. توحیدلو معتقد است که افکار مخدوش سبب شده حتی ندانیم بازار برای ما مهم‌تر است یا رفاه. وقتی در چنین سطحی دچار عدم قطعیت هستیم، حل مساله فقر در کشور با وجود ساختارهای معیوب بسیار دشوار و زمانبر است که به صبر حاکمیت و اعتماد متقابل مردم و دولت نیاز دارد. تحلیل سمیه توحیدلو از چالش‌های فقرزدایی در ایران را در ادامه می‌خوانید.

 سیاست‌های سازمانی معطوف به فقرزدایی نیست

مساله فقرزدایی در دولت دوازدهم تنها به فقر مطلق ختم نمی‌شود و دست‌کم از گفته‌ها این‌گونه بر می‌آید که به شاخص‌های کیفی فقر هم پرداخته خواهد شد. قرار نیست که افراد فقط درگیر بی‌غذایی و سوءتغذیه نباشند، بلکه بهبود سبد خرید افراد هم به نوعی مدنظر قرار دارد که این خود نوعی پیشرفت در مساله فقرزدایی است. به‌طور کلی باید کاهش فقر را به نوعی ببینیم که مردم هم آن را احساس کنند و این‌گونه نباشد که همچون تجربه کاهش تورم و افزایش رشد اقتصادی در سبد خانوارها دیده نمی‌شود و افراد درکی از آن ندارند. همین که به کیفی بودن شاخص‌ها توجه شده، مساله مهمی است. اما باید دید در این راستا چه کارهایی می‌توان انجام داد.

سیاست‌های سازمانی ایران سیاست‌هایی نیست که معطوف به رفع فقر به نوع اصولی شود. چیزهایی که فقرا را توانمند می‌کند و به آنها قدرت رقابت می‌دهد، در زیرساخت‌های سازمانی ما وجود ندارد و ایجاد آنها هم کار یک یا دو سازمان یا یک‌سال و دوسال نیست. به همین دلیل است که همیشه کوتاه‌ترین راه‌ها انتخاب می‌شود. به عنوان مثال تصمیم گرفته می‌شود که یارانه‌ها پرداخت شود، مواد غذایی و اقلام خاص بین قشر فقیر توزیع شود تا اندکی از سوءتغذیه و مشکلات فقری کاهش یابد. بنابراین به نظر می‌رسد که مسائل دیگری وجود دارد و ساختارهای ما درگیر مشکلاتی هستند که ما نمی‌توانیم اصولی‌ترین روش‌های فقر را که در همه جای دنیا به آنها پرداخته می‌شود، به کار ببریم.

 تغییر ادبیات دولتمردان در مساله فقرزدایی

در بسیاری از نهادهای ما موضوع توانمندسازی در حال جدی شدن است. دست‌کم مسائل به‌روز‌تر مانند توانمندسازی اجتماع‌محور، حکمرانی خوب و... مطرح است که بخش زیادی از آنها ادبیات تولید شده در جوامع در حال گذار است که درگیر مساله فقر هستند. حتی بسیاری از مسوولان ما امروزه از این ادبیات در سخنرانی‌های خود بهره‌ می‌برند. اما واقعیت این است که آن‌قدر موانع ساختاری برای تغییر چند و چون سیاست‌گذاری و توسعه در ایران زیاد است که هر چند اذعان داریم باید تغییر شاخص‌ها کیفی باشد تا در زندگی افراد بازتاب پیدا کند اما در نهایت اتفاقی که می‌افتد، تنها شکلی از توزیع است. آن هم یک نوع توزیع نیمه‌کاره و ناقص از منابع که عملا نه عدالت به همراه می‌آورد و نه رفع فقر را در پی دارد. به این دلیل که عوامل اجتماعی و فردی دیده نمی‌شود و نگاه توانمندکننده نیست.

در همین رابطه موضوع اشتغال هم مطرح است که حتی بسیار فراتر از فقر است. در حال حاضر به دلیل اینکه بخش زیادی از افراد جامعه بیکار هستند، بخشی از این بیکاری عاملی برای فقر شده و آن را تشدید کرده است. بخش دیگر آن هم آسیب‌های اجتماعی در خانواده‌ها ایجاد کرده است. در حال حاضر در بسیاری از خانواده‌ها همچنان پدر و مادر درگیر اشتغال هستند و امکان اشتغال برای فرزندان فراهم نیست. این دسته از افراد درگیر فقر نمی‌شوند اما آسیب‌های اجتماعی دیگری دارند. البته این دو مساله در هم تنیده است و هر یک از آنها نیازمند یک سری بحث‌ها و پرداختن به شاخص‌های دیگر است که به نظر نمی‎‌رسد در این فضا کاری انجام شده باشد.

در مورد مساله اشتغال، فقر، زنان بی‌سرپرست یا بدسرپرست، یک راهکار جهانی ایجاد بازارهای باثبات برای فقراست که یکی از مفاهیم توانمندسازی است. این راهکار گرچه در ایران هم پیاده شده اما در نهایت تبدیل به برپایی نمایشگاه‌های موقت یا دایمی شده است. به این معنا که در نهایت این مساله تبدیل به یک امر فیزیکی می‌شود که اگر افراد تولیدی دارند در این نمایشگاه‌ها ارائه دهند. البته ما نمی‌گوییم که نباید این نمایشگاه‌ها برپا شود اما این کار اصولی نیست و عاملی برای توانمندسازی نخواهد بود. بنابراین گرچه بودجه‌های قابل توجهی برای برپایی چنین بازارهایی صرف می‌شود اما نتیجه رفع فقر یا دست‌کم بهبود شاخص‌های کیفی رفع فقر نیست.

 موانع ساختاری فقرزدایی

به‌طور کلی چند اصل برای افرادی که روی مساله فقرزدایی کار کرده‌اند، بسیار حایز اهمیت است. اگر به این اصل‌ها نگاه کنیم، باید فراگیری، مشارکت، پاسخگویی، مسوولیت‌پذیری و... داشته باشیم. همچنین یکی از مهم‌ترین مسائلی که در بحث‌های ساختاری فقر حایز اهمیت است، محلی و ملی دیدن ماجراست. رفع فقر یک امر متمرکز نیست. اما در جوامعی که دولت‌های بزرگ دارند و دولت توزیع‌کننده منابع در کل کشور است، به دلیل علاقه‌مندی به حفظ قدرت، فرآیندهای محلی نادیده گرفته می‎شود. به عنوان مثال یکی از مسائل رفع فقر این است که ایران کشوری با اقلیم‌ها و ویژگی‌های متفاوت است. اما سیاست‌های فقرزدایانه کاملا متمرکز ملی و درون پایتختی است که رویکرد محلی در آنها بسیار کمرنگ است. البته تمایل داریم که به سمت رویکردهای محلی برویم. نهادهای استانی و شهرستان‌ها علاقه‌مند هستند که روی این موضوع کار کنند اما به نظر می‌رسد که این اتفاق نمی‌افتد.

هنر دولت‌ها تخصیص بودجه نیست. به ویژه در جوامع جدید، موضع حکمرانی خوب مطرح است. حکمرانی خود اساسا پخش پول نیست. بیشتر شکل‌گیری نهادهای واسطه و میانجی‌گری است که بتواند بین افراد مختلف در شرایط مختلف، بین مردم و نهادها و ساختارها ارتباط برقرار کند. در مورد مساله رفع فقر هم در یک حکمرانی خوب نگاه‌های متمرکز بر فقرزدایی بسیار مهم است. هرچند دولت‌ها باید به بازارهای رقابت کمک کنند اما باید در عین حال توانمندسازی و ظرفیت‌سازی هم انجام دهند که مساله مهم فقرزدایی همین است.

 مدل یارانه‌ای جوابگو نیست

تجربه نشان داده است که در مورد مساله فقرزدایی، مدل یارانه‌یی در این رابطه مدل پاسخگویی نیست. به عنوان مثال تنها چیزی که در حال حاضر در مورد مسائل حمایتی می‌شناسیم، بودجه‌ است. همچنان‌که تولیدات کشاورزان توسط دولت خریداری می‌شود اما به محض اینکه دولت حذف شود یا خرید تضمینی را با اندکی تاخیر انجام دهد، کشاورز نابود می‌شود. در هر حوزه‌یی که بخش دولتی وارد شده است، فقط تخصیص بودجه انجام داده است. عملا دولت به عنوان یک واسطه یا دلال عمل می‌کند نه میانجی‌گر! نکته مهم این است که دولت به صورت اجتماع‌محور کمک کند. در این زمینه باید ظرفیت‌های منطقه‌یی را بشناسیم و بدانیم که هر منطقه باید به چه شکلی تغییر کند و بدین‌ترتیب رقابت‌پذیری را بین گروه‌های محروم و جامانده از رقابت افزایش دهیم. اگر چنین اتفاقی بیفتد، دیگر دولت‌ها واسطه و دلال نیستند. اما در کشور ما دولت عملا پخش‌کننده بودجه است و میانجی‌گری نمی‌کند.

متاسفانه باید اذعان داشت که واقعیت ساختاری ما با فساد درآمیخته است. فساد هم عاملی است که سبب می‌شود، حکمرانی خوب شکل نگیرد و هم از سوی دیگر برآمده از جوامعی است که حکمرانی خوب ندارند. وقتی در یک جامعه ساختارها توانمند نباشند، فساد هم ایجاد می‌شود. این فساد را در کنار شرایطی قرار دهید که انحصار شرکت‌های بزرگ و دولتی یا حتی خصولتی داریم. در این شرایط می‌خواهیم سرمایه‌گذاری کنیم اما مسائل مختلف اقتصاد سیاسی و بحران‌های قضایی مانع سرمایه‌گذاری می‌شود.

 فقر حاشیه‌ها رسانه‌ای ندارد

در کنار این فضای ساختاری، انواع تبعیض‌ها اعم از تبعیض‌های قومیتی و مسائل سیاسی هم افزوده می‌شود. نارضایتی اقوام نزدیک مرزها و آمار بیکاری و فقر در این مناطق را در نظر بگیرید. اگر از فقر مطلق حرف می‌زنیم، طبیعتا منظور فقر در شهرهای بزرگ نیست. شاید نمایش فقر در شهرهای بزرگ به دلیل وجود رسانه‌ها بسیار آزاردهنده باشد اما چیزی که فقر سوزان و آسیب‌زننده است، فقری است که در حاشیه‌هاست، دیده نمی‌شود و رسانه هم ندارد.

در این میان مساله زنانه شدن فقر هم بسیار مهم است. تقریبا تمام عرصه‌ها از زنان گرفته می‌شود. حتی اگر زنان در معرض آسیب باشند یا سرپرست خانوار باشند، باز هم شرایط اشتغال ندارند. همه این موارد ریشه در مشکلات ساختاری دارد و به یک یا دو مورد ختم نمی‌شود. برای اینکه بتوانیم مشکلات ساختاری یک جامعه را برشماریم باید وارد اقتصاد سیاسی شویم که امری زمانبر و نیازمند قدرت و جسارتی است تا برخی جراحی‌ها را بپذیریم که ممکن است در کوتاه‌مدت جواب ندهد.

متاسفانه هر دولتی که می‌آید و می‌رود به دلیل اینکه نمی‌تواند اثر سریع روی مردم بگذارد و مساله رضایت یا نارضایتی مردم برای دولت حایز اهمیت است، عملا برای افزایش قابلیت‌های فردی ورود نمی‌کند یا به سطح محدودی در امر آموزش، سلامت و مسکن بسنده می‌کند. اما اینکه توانایی برای ساماندهی بیشتر شود، مشارکت مردمی افزایش یابد، قابلیت‌ها بالاتر برود، ظرفیت‌های رقابت و ظرفیت سازمان‌های محلی ارتقا پیدا کند و... در حاشیه قرار می‌گیرد.

 انقطاع و نابودی روند اشتغال سنتی

یک وجه بسیار مهم در خصوص مساله فقرزدایی، حل مشکل بیکاری است. در این رابطه بخش مهمی از موضوع اشتغال به این امر معطوف می‌شود که افراد به منابع دسترسی داشته باشند. بخشی از منابع ما در اقتصاد سرمایه است و در این راستا فرد باید سرمایه داشته باشد یا بتواند از سرمایه‌ها به خوبی استفاده کند. بخش دیگر هم اطلاعات است. فرد باید بداند که مراحل و مسیر چگونه است. حمایت‌ها، تخصص و... هم در این زمینه مطرح هستند. ما در زمینه نیروی کار و حتی تخصص مشکلی نداریم. بخش زیادی از فضای بیکاری در سیطره جوانان تحصیل‌کرده است. اما در چند مورد مشکل داریم. نخست مساله مهارت‌هاست. جامعه ما به سمت تئوری‌خوانی و فراموش‌ کردن مهارت‌ها در حال حرکت است. اگر در گذشته بخش زیادی از ابجاد شغل به صورت خانوادگی و سنتی پیش می‌رفت، عملا این روند قطع شد و دلیل آن هم بزرگ شدن نهاد حاکمیتی بود.

تولید در گذشته به شکل سنتی وجود داشت. خانواده‌ها درگیر تولید می‎شدند و کاری به کار دولت نداشتند. از جایی به بعد مردم دریافتند که دولتی هست و پول نفت وجود دارد و همه در تکاپو بودند که کارمند دولت شوند. بدین‌ترتیب مطالبه‌گری از یک دولت بزرگ شکل گرفت و همین روند باعث شد تا روال سنتی کسب مهارت، تولیدات کوچک و صنایع کوچک از بین بروند. این بخش قدرت رقابت با پول نفت و دولتی که می‌خواست همه‌چیز را در سیطره خود درآورد، پیدا نکرد. باید کمی به مساله محلی، بومی و سنتی شدن مشاغل بیشتر توجه کنیم. به این معنا که تمرکز بر مهارت‌ها باید تقویت شود. بخش زیادی از صنایع کوچک ما به مهارت‌هایی وابسته است که جوانان ما امروز این مهارت‌ها را ندارند.

 باید فرصت‌ها خلق شوند

نکته مهم دیگر این است که باید فرصت‌ها ایجاد شود و به همین دلیل است که اقتصاد سیاسی حایز اهمیت است. مسائل بانک‌ها، وام‌دهی و مسائلی که پیش‌روی سرمایه‌گذاری داخلی وجود دارد، باعث می‌شود تا عملا دلایل عقلانی سرمایه‌گذاری برای ایجاد شغل از بین برود. از نظر رقابتی در جامعه ما تنها ظرفیت‌های خدماتی در حال افزایش است. ایده‌های خلاقانه فقط در خدمات است که جواب می‌دهد. اما هر قدر هم که نیاز جدید بیافرینیم، باز هم جایی ظرفیت‌های خدمات اشباع می‌شود. بنابراین دیگر نمی‌توانیم، تولید کنیم یا داشته‌یی را افزایش دهیم.

فضای بانکی و مشکلاتی که در این فضا وجود دارد، سرمایه‌گذاری داخلی را با مشکل مواجه کرده است. سرمایه‌گذاری خارجی هم با تبعات سیاسی همراه است. اگر قرار است سرمایه‌گذاری خارجی صورت گیرد، جز از طریق سرمایه‌گذاری‌های کلان امکان‌پذیر نخواهد بود. هر چیز خردی افراد را متهم به جاسوسی و امثالهم می‌کند. با وجود اینکه سرمایه‌گذاری خارجی در مسائل خردتر می‌تواند بهتر عمل کند اما در حال حاضر همه سرمایه‌گذاری‌ها کلان است یا اگر کلان نیست، خدماتی است که کاری برای اشتغال نمی‌کند. به این دلیل که در این ساختار سرمایه‌گذاری باید نهادهای قدرت قرار داشته باشند نه مردم بدون قدرتی که قرار است قدرتمند شوند.

 دولت تبدیل به کارفرمای بزرگ شده است

وقتی فضایی برای رقابت وجود ندارد و مطالبه‌گری از دولت روز به روز در حال افزایش است، چطور می‌توان مساله اشتغال را حل کرد؟ در حال حاضر دولت تبدیل به کارفرمای بزرگ شده است و هر نوع سرمایه‌گذاری چه داخلی و خارجی معطوف به این است که حتما دولت پشت آن باشد. طبیعی است که هیچ شرکتی شکل نمی‌گیرد مگر اینکه دولتی باشد یا کارفرمای بزرگ آن دولت باشد. دولت ظرفیت دارد. دولت محدودیت‌های مالی دارد. بنابراین وقتی قرار است کارفرمای بزرگ دولت یا نهادهای عمومی باشد، دیگر جایی برای رشد و پرورش مشاغل دیگر باقی نمی‌ماند. در تمام فرمول‌های خاصی که سبب ایجاد اشتغال می‌شود در همه مسیرها از سرمایه تا نیروی کار و... مداخله مطالعه نشده صورت گرفته است. مدل مداخلاتی در این سال‌ها فضا و فرهنگ شغلی جدیدی ایجاد کرده است که تغییر و تحولات آن به صبر حاکمیت، اعتماد بینابینی دولت و حاکمیت و تغییر و تحولات فضیلت‌گرایانه نیاز دارد. ماجرای اشتغال به حل این مسائل در کنار هم نیاز دارد. با ورود سرمایه به تنهایی مساله‌یی حل نمی‌شود. سرمایه بیاید که چه شود؟ حتی برنامه‌یی هم برای سرمایه‌ها وجود ندارد. سرمایه خرد که نمی‌تواند وارد شود و مصادیق ورود سرمایه کلان هم کارخانه و تولیدات نبوده، بلکه خدمات آن هم از نوع مخل و مضر بوده است. بنابراین باید در مورد مسائل باید پایه‌یی کار کرد. افکار مخدوش ما را در شرایطی قرار داده که معلوم نیست قرار است چکار کنیم. حتی نمی‌دانیم رفاه برای ما در اولویت است یا بازار.