چگونه «اقتصاد توجه» ذهن ما را به گروگان می‌گیرد

۱۳۹۶/۱۰/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۱۵۲۸۶
چگونه «اقتصاد توجه» ذهن ما را به گروگان می‌گیرد

کسانی که خود به اعتیادآورشدن فناوری کمک کرده‌اند، رفته‌رفته ارتباط خود را با اینترنت قطع می‌کنند

مولف: پل لوئیس  

مترجم: مجتبی هاتف  

گاردین_ یک. جاستین روزنستاین سیستم عامل لپ‌تاپش را تنظیم کرده بود تا وب‌سایت ردیت را مسدود کند، خودش را از اسنپ‌چت که می‌گوید مثل هروئین است محروم کرده بود و محدودیت‌هایی برای استفاده از فیس‌بوک وضع کرده بود. اما انگار اینها کافی نبودند. در ماه آگوست این مدیر فناوری ۳۴ساله اقدام سختگیرانه‌تری برای محدودکردن استفاده از رسانه‌های اجتماعی و سایر فناوری‌های اعتیادآور اتخاذ کرد. او آیفون جدیدی خرید و از دستیارش خواست روی آن یک برنامه کنترل کودک برای جلوگیری از دانلود اپلیکیشن نصب کند.

او به جاذبه خاص «لایک‌های» فیس‌بوک کاملا واقف بود، لایک‌هایی که در توصیفشان می‌گوید «دینگ‌های روشن لذت کاذب». لایک‌هایی که ممکن است به‌ همان‌ اندازه که اغواکننده‌اند پوچ باشند. روزنستاین حتما فراموش نکرده آن مهندسی که در فیس‌بوک دکمه «لایک» را اختراع کرد خود او بود.

روزنستاین، بعد از یک‌دهه شب‌بیداری‌های طولانی و کدنویسی برای نمونه اولیه چیزی که آن زمان دکمه «حیرت‌آور» می‌نامیدند، اکنون به گروه کوچک اما درحال‌رشد مخالفان سیلیکون‌ولی پیوسته است که از ظهور پدیده «اقتصاد توجه» شاکی‌اند: اینترنتی که حول تقاضاهای اقتصادی تبلیغاتی شکل گرفته است.

این مخالفان به‌ندرت از بنیانگذاران یا مدیران ارشد اجرایی هستند، یعنی کسانی که انگیزه کمی دارند برای دورشدن از این شعار که شرکتشان دارد دنیا را به جای بهتری تبدیل می‌کند. این افراد غالبا معمولا یکی، دو پله پایین‌تر در شرکت‌ها کار کرده‌اند: طراحان و مهندسان و مدیران تولید که مثل روزنستاین، چندسال پیش آجرهای دنیای دیجیتال را روی هم نهادند، دنیایی که اکنون می‌کوشند خود را از قید آن رها کنند. روزنستاین می‌گوید: «بسیار رایج است که انسان‌ها چیزهایی را با حسن نیت توسعه می‌دهند اما آن چیزها برای انسان‌ها پیامدهایی منفی و ناخواسته به‌بار می‌آورد.»

به نظر می‌رسد، دغدغه اصلی روزنستاین که زمانی به خلق جی‌چت در گوگل کمک کرد و اکنون شرکتی را در سانفرانسیسکو اداره می‌کند، تاثیرهای روانشناختی‌ای است که پژوهش‌ها در افرادی نشان می‌دهند که روزانه گوشی خود را ۲۶۱۷ بار لمس می‌کنند، یا رویش انگشت می‌کشند، یا ضربه می‌زنند.

نگرانی فزاینده این است که فناوری علاوه‌ بر معتادکردن کاربران به پدیده «توجه جزیی مداوم» دامن می‌زند، توانایی تمرکز انسان‌ها را محدود می‌کند و احتمالا آی‌کیو را پایین می‌آورد. اخیرا یکی از مطالعات نشان داده است که صرف حضور گوشی‌های هوشمند به ظرفیت شناختی آسیب می‌زند؛ حتی وقتی که دستگاه خاموش است. روزنستاین می‌گوید: «همه همیشه حواس‌پرت شده‌اند.» اما این نگرانی‌ها در مقایسه با تاثیر مخربی که در نظام سیاسی مشاهده می‌کنیم ناچیزند، تاثیری که برخی همتایان روزنستاین بر این باورند که می‌شود به گسترش رسانه‌های اجتماعی و نیروی محرکه آن یعنی بازار مبتنی بر توجه نسبت داد.  آنها با برقراری رابطه‌یی مستقیم بین اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی و زلزله‌های سیاسی‌ای مانند برگزیت و ظهور پدیده دونالد ترامپ ادعا می‌کنند که نیروهای دیجیتال نظام سیاسی را کاملا سرنگون کرده‌اند و اگر لجام‌گسیخته رها شوند، حتی می‌توانند دموکراسی کنونی ما را منسوخ کنند.

روزنستاین در سال ۲۰۰۷ عضو گروه کوچکی از کارکنان فیس‌بوک بود که تصمیم گرفتند ساده‌ترین راه (یک تک‌کلیک) را برای ارسال نظر مثبت در بستر فیس‌بوک خلق کنند. او می‌گوید قابلیت «لایک» در فیس‌بوک به موفقیت چشمگیری دست یافت: استفاده از آن شتاب گرفت چون مردم از ترفیع کوتاه‌مدت ناشی از تبادل تایید اجتماعی لذت می‌بردند. در عین ‌حال فیس‌بوک داده‌های ارزشمندی درباره سلایق کاربران به دست آورد که می‌توانست به تبلیغات‌چی‌ها بفروشد. توییتر خیلی زود با لایک‌های قلبی‌شکلش (که قبلا ستاره‌یی بود)، همچنین اینستاگرام و برنامه‌ها و وب‌سایت‌های بی‌شمار دیگری از این ایده تقلید کردند.

همکار روزنستاین، لیا پرلمن که آن زمان در فیس‌بوک مدیر تولید گروهی بود که «لایک» را خلق کردند این قابلیت را در سال ۲۰۰۹ در یک پست وبلاگی معرفی کرد. پرلمن که اکنون طراحی ۳۵ ساله است از طریق ایمیل تایید می‌کند که خودش نیز به لایک‌های فیس‌بوک و دیگر حلقه‌های بازخوردی اعتیادآور بی‌علاقه شده است. او افزونه‌یی روی مرورگرش نصب کرده است که فیدهای خبری فیس‌بوک را مسدود می‌کند و یک مدیر رسانه اجتماعی برای چک‌کردن صفحه فیس‌بوکش استخدام کرده است. روزنستاین می‌گوید: «به نظرم یکی از دلایل اهمیت ویژه بحث امروز ما درباره این موضوع شاید این باشد که ما آخرین نسلی باشیم که می‌تواند زندگی گذشته را به یاد بیاورد.» شاید این موضوع مهم یا بی‌اهمیتی باشد که روزنستاین، پرلمن و اکثر متخصصان فناوری -که امروزه اقتصاد توجه را زیر سوال برده‌اند- دهه ۳۰ عمر خود را سپری می‌کنند، آنها آخرین نسلی هستند که می‌تواند دنیایی را به یاد بیاورد که در آن تلفن‌ها به پریز دیوار وصل می‌شدند. جالب اینجاست که بسیاری از این متخصصان جوان فناوری کم‌کم محصولات خودشان را کنار می‌گذارند و فرزندان خود را به مدارس نخبه سیلیکون‌ولی می‌فرستند که در آنها استفاده از آیفون، آی‌پد و حتی لپ‌تاپ ممنوع است.

دو. در ماه آوریل امسال، طراحان، برنامه‌نویسان و کارآفرینان فناوری از سراسر دنیا در کنفرانسی که در ساحل خلیج سانفرانسیسکو برگزار می‌شد گرد هم آمدند. هریک از آنها تا ۱۷۰۰ دلار خرج کرده بودند تا در دوره‌یی که مدیر کنفرانس، نیر آیال، ترتیب داده بود شرکت کنند و یاد بگیرند چگونه مردم را به استفاده اعتیادگونه از محصولات خود سوق دهند.  آیال ۳۹ساله و نویسنده کتاب معتاد: چگونه محصولات اعتیادآور بسازیم، سال‌ها در صنعت فناوری مشاوره داده و به آموزش فنونی مشغول بوده که با مطالعه دقیق عملکرد غول‌های سیلیکون‌ولی یادشان گرفته است.

آیال در این کتاب می‌نویسد: «فناوری‌های مورداستفاده ما، اگر نگوییم اعتیاد کامل، به نوعی وسواس بدل شده‌اند. انگیزه ناگهانی ما را به چک‌کردن پیام اعلان می‌کشاند. کششی ما را وادار می‌کند فقط برای چند دقیقه به یوتیوب، فیس‌بوک یا توییتر سر بزنیم، اما یک‌ساعت بعد به خود می‌آییم و خود را درحال لمس‌کردن و ضربه‌زدن می‌بینیم». او معتقد است که هیچ‌یک از اینها اتفاقی نیست. این «دقیقا همان چیزی است که طراحان در نظر داشتند.»

او به تشریح ترفندهای روان‌شناختی ماهرانه‌یی می‌پردازد که می‌توان برای عادت‌سازی در افراد از آنها استفاده کرد، ترفندهایی مانند تغییر جایزه برای ایجاد «هوس» یا بهره‌گیری از هیجانات منفی که می‌توانند به‌صورت «محرک» عمل کنند. آیال می‌گوید: «خستگی، تنهایی، ناکامی، سردرگمی و دودلی حس‌هایی هستند که اغلب نوعی رنجش و درد خفیف ایجاد می‌کنند و فرد را برای فرونشاندن احساس منفی به کنشی آنی و بی‌فکر وامی‌دارند.» حاضران در «اجلاس عادت ۲۰۱۷» باید از اظهارات آیال شگفت‌زده شده باشند وقتی که اعلام کرد موضوع سخنرانی اصلی امسال «اندکی متفاوت است». او می‌خواست درباره این نگرانی روزافزون صحبت کند که کنترل با استفاده از فناوری مضر یا غیراخلاقی است. او به مخاطبان خود گفت باید مواظب باشند که از طراحی اقناعی سوءاستفاده نکنند و به حیطه اجبار وارد نشوند.»

اما او از تکنیک‌هایی دفاع کرد که آموزش می‌دهد و حرف کسانی را که اعتیاد به فناوری را با مواد مخدر مقایسه می‌کنند، نادیده گرفت. او گفت: «ما اینجا فیس‌بوک را مثل کوکایین نمی‌کشیم و اینستاگرام را هم تزریق نمی‌کنیم». او تصویر قفسه‌یی پر از نان قندی را نشان داد و گفت: «همان‌طور که نباید شیرینی‌پز را به ‌خاطر پخت این شیرینی‌های خوشمزه سرزنش کنیم، نمی‌توانیم سازندگان فناوری را به این دلیل ملامت کنیم که محصولاتشان را آن‌قدر خوب ساخته‌اند که به مصرف آنها تمایل پیدا می‌کنیم. البته که کار شرکت‌های فناوری همین است. و صادقانه می‌پرسم: آیا می‌خواهیم طور دیگری باشد؟» آیال سخنرانی‌اش را بی‌کنایه با چند ترفند شخصی برای مقاومت در برابر جاذبه فریبنده فناوری تمام کرد. او به مخاطبانش گفت که در مرورگر کروم از افزونه‌یی به‌نام «دی‌اف یوتوب» استفاده می‌کند که «بسیاری از محرک‌های خارجی را پاک‌سازی می‌کند»، همان محرک‌هایی که در کتابش مطرح کرده است. او همچنین برنامه «پاکت پوینتز»۴ را توصیه می‌کند که «وقتی نیاز به تمرکز دارید، در صورت دوری از گوشی به شما جایزه می‌دهد.» آیال در پایان سخنرانی از تلاش‌هایش برای محافظت از خانواده خود گفت. او در خانه یک زمان‌سنج به روتر اینترنت وصل کرده که دسترسی به اینترنت را هر روز در زمان معینی قطع می‌کند. او می‌گوید: «هدف از این ایده آن است که به یاد داشته باشیم که ما بی‌قدرت نیستیم و کنترل اوضاع را در دست داریم.»

اما آیا کنترل در دست ماست؟ اگر سازندگان فناوری‌های موجود چنین تدابیر سختگیرانه‌یی برای رهاسازی خود اتخاذ می‌کنند، آیا منطقی است که از دیگران انتظار داشته باشیم از روی اختیار و اراده خود عمل کنند؟ پاسخ تریستان هریس ۳۳ساله به این پرسش منفی است. او که از کارکنان سابق گوگل است و به منتقدان جدی فناوری پیوسته است، می‌گوید: «همه ما وارد این سیستم شده‌ایم. ممکن است ذهن ما را گروگان بگیرند. انتخاب‌های ما آن‌قدر هم که فکرش را می‌کنیم از روی اختیار نیست.» هریس تاکید دارد که میلیاردها نفر در استفاده از فناوری‌های فراگیر قدرت انتخاب کمی دارند و بیشترشان از روش‌های نامرئی‌ای که تعداد اندکی از ساکنان سیلیکون‌ولی با بهره‌گیری از آنها زندگی خود را شکل می‌دهند بی‌خبرند.

هریس دانش‌آموخته دانشگاه استنفورد است و با راهنمایی بی‌جی فاگ، روانشناس رفتاری صاحب‌نام در محافل فناوری به مطالعه روش‌های استفاده از طراحی فناورانه برای اقناع اشخاص پرداخته است. بسیاری از دانشجویان فاگ ازجمله آیال به جایگاه‌هایی پررونق در سیلیکون‌ولی دست یافته‌اند. اما هریس دانشجوی سرکشی از آب درآمد؛ او دست به افشاگری می‌زند و از قدرت‌های بزرگی که شرکت‌های فناوری به هم زده‌اند و از روش‌های بهره‌گیری از نفوذ پرده برمی‌دارد. او اخیرا طی یک سخنرانی در کنفرانس تد در شهر ونکوور گفت: «امروزه افرادی انگشت‌شمار در شرکت‌هایی انگشت‌شمار با انتخاب‌های خود، فکر یک‌میلیارد نفر را هدایت می‌کنند.» هریس می‌گوید: «مساله‌یی مهم‌تر از این سراغ ندارم. این مشکل دموکراسی ما را دگرگون می‌کند، همچنین توانایی ما را در برقراری گفت‌وگو و روابط دلخواهمان با یکدیگر تغییر می‌دهد». هریس پس از سه سال تلاش برای ایجاد تغییر در داخل ستادهای مرکزی گوگل در مانتین‌ویو، دست به افشاگری زد: با سخنرانی، مقاله‌نویسی، برگزاری نشست با قانون‌گذاران و راه‌اندازی پویش‌های اصلاحی.  ماجرا از سال ۲۰۱۳ شروع شد، وقتی که هریس در شرکت گوگل مدیر تولید بود و یادداشت تامل‌برانگیزی را با عنوان «فراخوان برای به حداقل رساندن حواس‌پرتی و احترام به توجه کاربر» به 10 نفر از همکاران نزدیکش ارسال کرد. این یادداشت دست‌به دست شد و نزدیک به ۵۰۰۰ نفر از کارکنان گوگل حس مشترکی به آن پیدا کردند، ازجمله مدیران ارشد شرکت که به عنوان جایزه شغل جدید و تحسین‌برانگیزی به او دادند: او قرار شد اخلاق‌شناس طراحی و فیلسوف تولید در گوگل شود.  حال که هریس به گذشته نگاه می‌کند می‌بیند که به جایگاهی حاشیه‌یی ترفیع یافت. او می‌گوید: «من اصلاً پشتوانه اجتماعی نداشتم. مجبور بودم در گوشه‌یی بنشینم و بیندیشم و بخوانم و بفهمم.» او بررسی کرد که چگونه لینکداین از نیاز به تعامل اجتماعی برای گسترش شبکه خود بهره‌برداری می‌کند؛ چگونه یوتیوب و نتفلیکس ویدیوها را پشت‌سرهم بطورخودکار پخش می‌کنند و کاربران را از انتخاب درباره تماشا یا عدم تماشای آنها محروم می‌کنند؛ چگونه اسنپ‌چت با اختراع قابلیت اعتیادآور اسنپ‌استریک کاربرانش را که بیشتر نوجوان بودند به ارتباطی تقریبا دایمی تشویق کرد.

تکنیک‌های مورداستفاده این شرکت‌ها همه‌جا عمومیت ندارند: ممکن است الگوریتم آنها برای هر فرد شخصی‌سازی شده باشد. مثلا طبق گزارشی محرمانه در فیس‌بوک که امسال به بیرون درز کرد، این شرکت می‌تواند تشخیص دهد که نوجوانان چه زمانی احساس «ناامنی» و «بی‌ارزشی» می‌کنند و «نیاز دارند به تقویت اعتماد به نفس». از نظر هریس، این اطلاعات دقیق «مدل کاملی است برای تعیین اینکه چه دکمه‌هایی را می‌توانید برای شخصی خاص به کار بگیرید.»

شرکت‌های فناوری می‌توانند از این آسیب‌پذیری‌ها برای وابسته‌کردن افراد به خودشان بهره‌برداری کنند؛ مثلا زمان دریافت لایک برای پست‌ها را طوری مدیریت کنند که فرد هنگامی لایک بگیرد که احتمالا احساس آسیب‌پذیری می‌کند یا نیازمند تایید است یا خسته شده. همین فناوری‌ها را می‌توان به بالاترین پیشنهادها فروخت. هریس می‌گوید: «اخلاقیاتی وجود ندارد». ممکن است مشتری اهرم‌های ترغیب فیس‌بوک یک شرکت خودروسازی باشد که می‌خواهد آگهی‌های تبلیغاتی‌اش را برای مصرف‌کنندگان مختلفی شخصی‌سازی کند که قصد دارند خودرو جدید بخرند، یا سازمانی که پایگاهش در مسکو قرار دارد و می‌خواهد انتخاب رای‌دهندگان بخشی از ایالت ویسکانسین امریکا را تغییر دهد.  اکنون آن آیکون قرمز همه‌ جا را فراگرفته است. وقتی کاربران به گوشی هوشمند خود نگاه می‌اندازند، ده‌ها یا صدها بار در روز، با نقطه‌های کوچک قرمزرنگی در کنار اپلیکیشن‌های خود مواجه می‌شوند، نقطه‌هایی که دلشان می‌خواهد لمس شوند. هریس می‌گوید: «قرمز رنگی محرک است.

به‌همین دلیل برای علامت هشدار به کار می‌رود.» او توضیح می‌دهد که اغواکننده‌ترین طراحی‌ها از همان آسیب‌پذیری‌های روان‌شناختی‌ای بهره می‌گیرد که باعث جذابیت فوق‌العاده قمار می‌شود: پاداش‌های متغیر. وقتی روی برنامه‌هایی ضربه می‌زنیم که آیکون قرمزرنگ دارند، نمی‌دانیم که آیا با یک ایمیل جالب مواجه خواهیم شد یا سیل «لایک‌ها»، یا اصلا چیزی نخواهیم دید. همین احتمال ناامیدی است که آن را چنین جذاب می‌کند. همین توضیح می‌دهد که چگونه مکانیسم رفرش‌کردن با کشیدن صفحه به سمت پایین به سرعت یکی از اعتیادآورترین و فراگیرترین قابلیت‌های طراحی در فناوری مدرن شد. هریس می‌گوید: «هربار که انگشتتان را روی صفحه به سمت پایین می‌کشید، گوشی مثل دستگاه قمار عمل می‌کند. نمی‌دانید چه چیزی در انتظار شماست، گاهی یک عکس زیبا و گاهی هم فقط یک آگهی تبلیغاتی.» سه. مکانیسم رفرش با کشیدن را که درابتدا برای به‌روزرسانی فیدهای توییتر به کار می‌رفت لورن بریکتر اختراع کرد. او به‌ خاطر طرح‌های درخشان و بدیعش تحسین جامعه برنامه‌سازی را برانگیخته است. بریکتر که اکنون ۳۲ ساله است، می‌گوید هرگز قصد نداشته این قابلیت را اعتیادآور طراحی کند؛ اما شباهت آن به دستگاه قمار را انکار نمی‌کند. او در این مورد می‌گوید «صددرصد موافقم. الان دو بچه دارم و هرلحظه احساس پشیمانی می‌کنم از اینکه به آنها بی‌توجه شده‌ام چون گوشی هوشمندم مرا غرق خود کرده است.» بریکتر این قابلیت را در سال ۲۰۰۹ برای برنامه نوپای خود «توییتی» خلق کرد و دلیل اصلی آن این بود که نتوانست جای مناسبی برای تعبیه دکمه «رفرش» روی برنامه پیدا کند. در آن زمان، نگهداشتن و کشیدن فید برای به‌روزرسانی چیزی نبود جز یک اصلاح جزیی جالب و هوشمندانه. سال بعد توئیتی به تملک شرکت توییتر درآمد و قابلیت رفرش با کشیدن صفحه وارد نرم‌افزار توییتر شد. از آن زمان تاکنون این طراحی یکی از پرکاربردترین قابلیت‌ها در اپلیکیشن‌ها شده است؛ عمل کشیدن صفحه دیگر برای میلیون‌ها نفر مثل خاراندن بدن واکنشی غریزی است. بریکتر از طول عمر این قابلیت در شگفت است. او می‌گوید در دوران فناوری پوش نوتیفیکشن که برنامه‌ها می‌توانند محتوای خود را به‌صورت خودکار و بدون اشاره کاربر به‌روزرسانی کنند، این قابلیت می‌توانست به‌آسانی کنار گذاشته شود. اما ظاهرا کارکردی روان‌شناختی پیدا کرده است: به‌هرحال اگر قماربازها نمی‌توانستند اهرم را خودشان بکشند، دستگاه‌های قمار کمتر اعتیادآور می‌شدند. بریکتر در مقایسه‌یی دیگر این قابلیت را به دکمه «بستن در» در آسانسورهایی تشبیه می‌کند که درشان به‌طور خودکار بسته می‌شود. «مردم فقط دوست دارند آن دکمه را فشار دهند.» بریکتر که کار طراحی را از اولویت خارج کرده و به ساخت خانه‌یی در ایالت نیوجرسی مشغول شده، میراث خود را زیر سوال می‌برد. او می‌گوید: «ساعت‌ها و هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌های زیادی به این فکر کرده‌ام که آیا کاری که انجام می‌دهم درمجموع اثر مثبتی برای جامعه یا بشریت داشته است یا نه». او برخی وب‌سایت‌ها را مسدود کرده، اعلان‌های خودکار را خاموش کرده و نرم‌افزار تلگرام خود را محدود کرده است تا فقط بتواند با همسر و دو تن از دوستان نزدیکش پیام ردوبدل کند و سعی دارد توییتر را ترک کند. او اعتراف می‌کند که: «هنوز وقتم را با توییتر تلف می‌کنم، با خواندن اخبار چرندی که قبلا از آنها اطلاع دارم». او گوشی‌اش را در آشپزخانه شارژ می‌کند؛ ساعت ۷ عصر آن را به پریز می‌زند و تا صبح روز بعد دست به آن نمی‌زند.

بریکتر می‌گوید: «گوشی‌های هوشمند ابزارهای سودمندی هستند، اما اعتیادآورند. فناوری رفرش با کشیدن صفحه اعتیادآور است. توییتر اعتیادآور است. اینها چیزهای خوبی نیستند. وقتی روی آنها کار می‌کردم، به‌اندازه کافی عاقل و بالغ نبودم که درباره‌شان فکر کنم. نمی‌گویم که اکنون بالغ شده‌ام، اما کمی پخته‌تر شده‌ام و به‌خاطر جنبه‌های منفی کارم پشیمانم.»

همه افراد فعال در این حوزه احساس گناه نمی‌کنند. نام جاستین سانتاماریا و کریس مارسلینو به‌خاطر طرح «مدیریت اتصال نوتیفیکیشن و نمایش آیکون‌ها» در فهرست مخترعان اپل ثبت شده است. هر دو آنها وقتی برای کار روی آیفون به استخدام شرکت اپل درآمدند، اوایل دهه ۲۰ عمر خود را سپری می‌کردند. این دو مهندس در پشت صحنه مشغول آماده‌سازی فناوری نوتیفیکشن پوش بودند که در سال ۲۰۰۹ معرفی شد تا به‌روزرسانی‌ها و هشدارهای بلادرنگ را در دسترس صدهاهزار توسعه‌دهنده برنامه قرار دهد. این فناوری تغییری انقلابی بود که زیرساخت تجربیات بسیاری را فراهم کرد که اکنون بخشی از زندگی روزمره مردم شده است، از سرویس سفر «اوبر» گرفته تا برقراری تماس اسکایپی و دریافت خبرهای فوری.

اما فناوری نوتیفیکیشن با شتاب‌بخشیدن به رقابت برای جلب‌توجه مردم، صدها مزاحمت ناخواسته وارد زندگی میلیون‌ها نفر کرد. سانتاماریای ۳۶ ساله که پس از یک دوره ریاست در شرکت «ایر بی. ‌ان. بی» اکنون مدیر یک شرکت نوپاست، می‌گوید فناوری اختراعی او در شرکت اپل «ذاتا خوب یا بد» نیست. و ادامه می‌دهد: «بحث وسیع‌تر از این حرف‌هاست. آیا خوب است هنگام ترک محل کار گوشی‌ام را خاموش کنم؟ آیا خوب است پیش شما برنگردم؟ آیا خوب است که هرچیزی را که در صفحه اینستاگرام گوشی‌ام می‌بینم لایک نمی‌کنم؟.»

مارسلینو همکار سابق سانتاماریا با او موافق است و می‌گوید: «صادقانه بگویم، در هیچ مقطع زمانی به این فکر نمی‌کردم که: می‌خواهیم مردم را گرفتار کنیم. فقط به جنبه‌های مثبت کار فکر می‌کردیم: این برنامه‌ها مردم را به هم وصل می‌کنند و کاربردهای خود را دارند؛ شبکه «ای‌اس‌پی‌ان» پایان مسابقه را به شما اعلام می‌کند یا نرم‌افزار واتس‌آپ پیامی رایگان به شما می‌دهد از یکی از اعضای خانواده‌تان در ایران که برای ارسال پیامک اعتبار ندارد.» چندسال پیش مارسلینوی ۳۳ساله خلیج سانفرانسیسکو را ترک کرد و اکنون مراحل پایانی تحصیلاتش را در جراحی مغز و اعصاب می‌گذراند. او تاکید می‌کند که متخصص اعتیاد نیست اما به‌اندازه‌یی آموزش پزشکی دیده که بداند فناوری‌ها می‌توانند همان مسیرهای عصبی را تحت تاثیر قرار دهند که قماربازی و مصرف مواد مخدر متاثر می‌کنند. مارسلینو می‌گوید: «اینها همان مدارهایی‌اند که مردم را به جست‌وجوی غذا، آسایش، گرما و رابطه جنسی وامی‌دارند.»

می‌گوید این رفتار مبتنی بر پاداش است که مسیرهای دوپامین مغز را فعال می‌کند. او گاهی متوجه می‌شود که در حال کلیک‌کردن روی آیکون‌های قرمز اپلیکیشن است تا «آنها را از صفحه دور کند»، اما در اصول اخلاقی بهره‌گیری از آسیب‌های روان‌شناختی افراد دچار تضادهایی است. می‌گوید: «اینکه بخواهید مردم را دوباره به پای محصول خود بکشانید ذاتا بد نیست. این یعنی سرمایه‌داری.» شاید مشکل هم همین باشد. راجر مک‌نامی سرمایه‌گذار ریسک‌پذیری است که از سرمایه‌گذاری در شرکت گوگل و فیس‌بوک سود کلانی برده است. ولی اکنون از این دو شرکت ناامید شده چون معتقد است که ماموریت اولیه آنها با ثروت‌های هنگفتی که توانسته‌اند از راه تبلیغات کسب کنند، به انحراف کشیده شده است. از نظر مک‌نامی ظهور گوشی‌های هوشمند نقطه عطفی بود که رقابت بر سر جلب‌توجه مردم را شدت بخشید. او می‌گوید: «فیس‌بوک و گوگل با قاطعیت ادعا می‌کنند آنچه کاربران می‌خواهند به آنها می‌دهند. این ادعا را می‌توان درمورد شرکت‌های دخانیات و فروشندگان مواد مخدر نیز مطرح کرد.»

این ادعایی است درخورتوجه برای سرمایه‌گذاران اولیه در سودآورترین غول‌های سیلیکون‌ولی. اما مک‌نامی ۶۱ساله صرفا یک سرمایه‌گذار طالب سود نیست. او که زمانی مشاور مارک زاکربرگ مدیر فیس‌بوک بود، ۱۰سال پیش زاکربرگ را به دوستش شریل سندبرگ معرفی کرد که در آن زمان از مدیران اجرایی گوگل بود و سابقه نظارت بر کارهای تبلیغاتی این شرکت را داشت. سندبرگ در شرکت فیس‌بوک مدیر عملیات شد و این شبکه اجتماعی را تبدیل کرد به رقیب سنگین‌وزن دیگری در میدان تبلیغات.  روزنستاین از مخترعان «لایک» در فیس‌بوک بر این باور است که می‌توان برای «تبلیغاتی که از نظر روان‌شناختی فریبنده‌اند» مقرراتی وضع کرد و می‌گوید انگیزه اخلاقی این کار شبیه اقدام علیه شرکت‌های دخانیاتی یا سوخت‌های فسیلی است. او ادامه می‌دهد: «اگر فقط به سود حداکثری اهمیت بدهیم، بزودی دنیا را به ویران‌شهر تبدیل خواهیم کرد.» چهار. به‌باور جیمز ویلیامز وقوع ویران‌شهر بعید نیست. او استراتژیست سابق گوگل است که برای تبلیغات مبتنی بر جست‌وجوی این شرکت سیستم متریک ساخت و از نزدیک شاهد صنعتی بوده است که آن را «بزرگ‌ترین، الگومندترین و متمرکزترین شکل کنترل توجه در تاریخ بشر» توصیف می‌کند.

ویلیامز که ۳۵ساله است سال گذشته از شرکت گوگل بیرون آمد و حالا در آستانه گرفتن درجه دکتری از دانشگاه آکسفورد در اخلاق طراحی اقناعی است. او در این راه به این پرسش رسیده است که آیا دموکراسی می‌تواند عصر فناوری نوین را به‌سلامت پشت سر بگذارد؟

ویلیامز می‌گوید بیداری‌اش به چندسال پیش برمی‌گردد، وقتی که متوجه شد فناوری محاصره‌اش کرده و مانع تمرکز او روی کارهای دلخواهش می‌شود. «بر اثر نوعی تشخیص فردی و وجودی بود که از خودم پرسیدم: چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا قرار نبود فناوری کاملا برعکس این وضع عمل کند؟»

این ناراحتی وقتی شدیدتر شد که ویلیامز نگاهش به یکی از داشبوردهای گوگل افتاد؛ داشبورد گوگل همان ویترین رنگارنگی است که نشان می‌دهد این شرکت چقدر از توجه مردم را به‌نفع تبلیغ‌کنندگان مصادره کرده است. او به یاد می‌آورد: «پی بردم که واقعا یک میلیون نفر را کم‌وبیش به کارهایی سوق داده یا ترغیب کرده‌ایم که در وضعیت عادی آن کارها را انجام نمی‌دادند.»

او تحقیقات مستقل و چندساله‌یی را شروع کرد و در بیشتر این مدت به‌صورت پاره‌وقت در گوگل مشغول به کار بود. ویلیامز حدود ۱۸ ماه بعد یادداشت هریس را درمورد گوگل دید، سپس این دو هم‌پیمان شدند و کوشیدند تحولی درونی ایجاد کنند.

ویلیامز و هریس تقریبا همزمان گوگل را ترک کردند و باهم گروهی به‌نام «تایم ول اسپنت» تاسیس کردند که به دنبال ایجاد جنبشی عمومی برای تغییر در نحوه نگرش شرکت‌های بزرگ فناوری به طراحی است. درک این برای ویلیامز دشوار است که چرا این مساله «هرروز در صفحه اول همه روزنامه‌ها» دیده نمی‌شود.

او می‌گوید: «هشتادوهفت درصد از مردم با گوشی هوشمند خود بیدار می‌شوند و با آن می‌خوابند». مردم سراسر دنیا اکنون منشور جدیدی در دست دارند که سیاست را از طریق آن درک می‌کنند و ویلیامز نگران عمیق‌ترشدنِ پیامدهای آن است.

می‌گوید همان نیروهایی که شرکت‌های فناوری را به معتادکردن کاربران با ترفندهای طراحی سوق داده است، شرکت‌ها را به ساخت تصویری از دنیا ترغیب می‌کند که دیدنش اعتیادآور و مقاومت‌ناپذیر است. به‌بیان او «اقتصاد توجه فناوری‌ها را به‌نحوی طراحی می‌کند که توجه ما را می‌ربایند. در این‌ صورت، انگیزه‌های ناگهانی ما بر اراده‌مان برتری می‌یابند.» این یعنی برتری‌دادن به احساسات با توسل به هیجان، عصبانیت و خشم. ویلیامز در ادامه می‌افزاید که رسانه‌های خبری روزبه‌روز به خدمت شرکت‌های فناوری درمی‌آیند و باید با قواعد اقتصادِ توجه بازی کنند تا بتوانند «برای زنده‌ماندن مشغول جنجال‌سازی، طعمه‌گذاری و سرگرم‌کردن شوند.» به‌دنبال پیروزی الکترال دونالد ترامپ، بسیاری شروع کردند به تشکیک در نقش «خبرهای جعلی» در فیس‌بوک، ربات‌های توییتری روسی، یا اقدامات هدفمند مراکز داده که معمولا شرکت‌هایی مثل کیمبریج آنالیتیکا برای تغییر نظر رای‌دهندگان از آن استفاده می‌کردند. اما ویلیامز این عوامل را نشانه‌های مشکلی عمیق‌تر می‌داند. فقط بازیگران مرموز یا بد نبودند که از اینترنت برای تغییر افکارعمومی بهره‌برداری می‌کردند. ساختار خود اقتصاد توجه نیز به‌گونه‌یی است که پدیده‌یی مثل ترامپ از آن بیرون آمد، یعنی آدمی که اغلب با بهره‌برداری از خشم عمومی یا ایجاد آن در ربودن و حفظ توجه همزمان طرفداران و منتقدان استاد است. ویلیامز این استدلال را قبل از انتخاب رییس‌جمهور مطرح کرد. او در پستی که یک‌ماه پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا در اینترنت منتشر کرد، زنگ خطر مساله‌یی را به صدا درآورد که می‌گفت «پرسشی به‌مراتب مهم‌تر» از رسیدن ترامپ به کاخ سفید پیش روی ماست. او گفت که کمپین این ستاره تلویزیون واقعی، خبر از نقطه عطفی می‌دهد که در آن «نیروهای جدید و سرشار اقتصاد توجه در دنیای دیجیتال درنهایت از حد آستانه گذشته و در قلمرو سیاسی نمود پیدا کرده‌اند.»

ویلیامز چندماه پیش شاهد آشکارشدن سازوکار مشابه دیگری در کمپین برگزیت بود، یعنی وقتی که از نظر او اقتصاد توجه به‌نفع طرف احساسی و هویت‌محور خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا متمایل شد. او تاکید داشت که این سازوکارها فقط در خدمت جناح راست سیاسی نیستند: به‌باور او این نیروها در محبوبیت غیرمنتظره سیاستمداران جناح چپ مانند برنی سندرز و جرمی کوربین و نیز بروز مکرر خشم اینترنتی بر سر مسائلی که خشم ترقی‌خواهان را برمی‌انگیزند نقش مهمی ایفا می‌کنند.  ویلیامز بر این باور است که همه این مسائل نه‌تنها نحوه نگرش ما به سیاست را دچار تحریف می‌کنند، بلکه با گذشت زمان ممکن است نحوه تفکر ما را نیز تغییر دهند و ما را غیرعقلانی‌تر و هیجانی‌تر کنند. او می‌گوید: «ما، با درونی‌سازی نیروهای پویای رسانه، خود را به سبک شناختی خاصی از خشم که دایمی است، عادت داده‌ایم.» ویلیامز استدلال می‌کند که در چنین وضعیت سیاسی‌ای است که دلبستگی وافر به دولت نظاره‌گر که جورج اورول در رمانش آورده است این روزها چندان کاربرد ندارد. آلدوس هاکسلی، نویسنده انگلیسی دیگری که در سبک علمی‌تخیلی می‌نوشت، با پیش‌بینی دقیق‌تری هشدار داد که اجبار به‌سبک اورول برای دموکراسی تهدید چندانی به همراه ندارد، درمقایسه با قدرت نامحسوس بهره‌کشی روان‌شناختی و «رغبت متمایل به بی‌نهایتِ انسان به چیزهای حواس‌پرت‌کن.»

پس از انتخابات امریکا، ویلیامز بُعد دیگری از دنیای جدید امروزی را کاوش کرده است. اگر اقتصاد توجه توان یادآوری، استدلال و تصمیم‌گیری ما برای خودمان را تباه کرده است -استعدادهایی که در حاکمیت بر خویشتن نقشی اساسی دارند- آنگاه چه امیدی به دموکراسی باقی مانده است؟ او ادامه می‌دهد: «سازوکار اقتصاد توجه به‌لحاظ ساختاری طوری تنظیم شده که اراده انسان را تحلیل می‌برد. اگر سیاست جلوه‌یی از اراده انسانی ماست، چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی، آنگاه اقتصاد توجه مستقیما پیش‌فرض‌های زیربنایی دموکراسی را تخریب می‌کند.» اگر اپل، فیس‌بوک، گوگل، توییتر، اینستاگرام و اسنپ‌چت به‌تدریج توانایی ما در کنترل ذهن خودمان را ذره‌ذره از بین می‌برند، آنگاه سوال این است که آیا زمانی می‌رسد که دموکراسی دیگر کارکرد خود را از دست داده باشد؟

ویلیامز در پاسخ می‌گوید: «آیا ما خواهیم توانست این اتفاق و زمان وقوعش را تشخیص دهیم؟ اگر پاسخ منفی است، پس از کجا می‌دانیم که همین الان چنین اتفاقی روی نداده است؟»

منبع: ترجمان