امریکا و سیاستهای مسموم فدرال
گروه جهان|
سیاستمداران امریکایی مردم این کشور را به دردسر انداختهاند و انتخابات میان دوره فرصتی است برای تغییر این شرایط. ایالات متحده در شرایطی برای برگزاری انتخابات میاندوره آماده میشود که شکافها عمیقتر شده و خشم شهروندانش به بالاترین سطح خود در چند دهه اخیر رسیده است. نامزدهای انتخاباتی در کمپینهای خود بطور منظم رقبایشان را جنایتکار، احمق و خیانتکار میخوانند. همین چند روز پیش بود که یکی از حامیان دونالد ترامپ برای 14 نفر از مخالفان رییسجمهوری امریکا بستههای انفجاری ارسال کرد و یک امریکایی سفیدپوست 11 یهودی را در کنیسهای به گلوله بست که بدترین حمله تروریستی علیه یهودیان در تاریخ معاصر ایالات متحده بود.
اکونومیست مینویسد، سیاستهای مسموم فدرال، بزرگترین نقطه ضعف امریکا است. این سیاستها رسانهها را از پرداختن به مسائل واقعی از جمله مهاجرت گرفته تا رفاه عمومی بازداشته است، ایمان امریکاییها را به دولتشان و نهادهای دولتی ضعیف کرده؛ و دموکراسی امریکایی را به محاق برده است. انتخاباتهای میاندوره فرصتی برای متوقف کردن این روند است و حتی آغاز روند دشوار قرار گرفتن در مسیر درست.
دونالد ترامپ آغازگر این روند نبود اما با آغوش باز این خرابکاری را پذیرفت و آن را چنان عمق بخشید که میتواند مدعی طراحیاش باشد. تمام سیاستمداران با حقایق بازی میکنند. واشنگتنپست نوشته که دونالد ترامپ از ابتدای ریاستجمهوری خود بیش از 5 هزار دروغ گفته است. فریب او بسیار بیپروا و کارآمد بوده است بطوری که بسیاری از حامیانش دقیقا از کلمات و عبارت او در وصف منتقدان بهویژه رسانهها استفاده میکنند. این مساله برای ترامپ بسیار خوشایند است زیرا تا زمانی که مردم، منتقدان را باور نداشته باشند در انتظار پاسخگویی ترامپ نیز نخواهند بود. اما شرایط امروز برای امریکا یک فاجعه تمامعیار است چون وقتی استدلالهای منطقی جایی در فضای سیاسی نداشته باشند، دموکراسی هم کارگر نخواهد بود.
ذهنیت دونالد ترامپ هم کاملا دو قطبی است. تمام سیاستمداران از مخالفان خود انتقاد میکند اما تقریبا تمام روسایجمهور وظیفه خود میدانند که پس از یک تراژدی بزرگ، کشور را متحد کنند. اما این فقط ترامپ است که فکر میکند مثلا واقعه تیراندازی در کنیسه یهودیان فرصتی بوده تا رسانهها و دموکراتها از آن برای حمله به او استفاده کنند. چنین تفکر دو قطبی سیاه و سفیدی مساله مهمی است چرا که وقتی مخالفانتان آدمهای بدی باشند سازش که پایه و اساس یک فضای سیاسی سالم است در داخل احزاب دشوار و میان احزاب مختلف با یکدیگر امری تقریبا غیرممکن میشود. ترامپ تنها سیاستمداری نیست که در امریکا ذهنیتی دو قطبی دارد، گرچه یکی از قدرتمندترین و موثرترین آنها است. پیش از پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری، بیش از نیمی از دموکراتها در نظرسنجیها گفته بودند که از جمهوریخواهان میترسند و بیش از نیمی از جمهوریخواهان نیز همین احساس را نسبت به دموکراتها داشتند. وقتی تابستان گذشته یک نماینده جمهوریخواه از سوی فردی که شرایط روحی خوبی نداشت مورد حمله قرار گرفت، رهبران حزب دموکرات تاکید داشتند که اظهارات تند آنان نقشی در این اتفاق نداشته است. اما زمانی که فردی بستههای انفجاری برای مخالفان ترامپ ارسال کرد یا به یهودیان در کنیسه حمله شد، بحثهای زیادی درباره مسوولیت ریاستجمهوری در تروریسم داخلی در گرفت.
در مطلب اکونومیست آمده: دموکراسی ایالات متحده قدرتمند است. این دموکراسی طراحی شده که قدرتمند باشد، با این حال نهادهای امریکایی یک به یک در فضای بهشدت قطبیشده سیاست این کشور آلوده میشوند. کنگره از زمان ریاست نیوت گینگریچ در دهه 1990 به مشکل برخورد. رسانهها هم قربانی این فضای پر از شک و تردید دو قطبی شدهاند (اگرنه در میان همکاران رسانهای که حداقل در میان خوانندگانشان). تنها 11 درصد از حامیان دوآتشه دونالد ترامپ گفتهاند که به جریانهای رسانهای اعتماد دارند. در میان دموکراتها، کسانی که به جریانهای رسانهای باور دارند بیش از 90 درصد است. اخیرا نهاد دیوان عالی هم به نهادهایی اضافه شده که تصوری دو قطبی از آن در جامعه امریکا وجود دارد. دموکراتها تایید جنجالی اخیر برت کاوانا نامزد پیشنهادی دونالد ترامپ را برای عضویت در این نهاد، اقدامی جانبدارانه میدانند؛ آنهم در شرایطی که اتهامهای گستردهای علیه او مطرح شده بود. جمهوریخواهان اما در مقابل تایید کاوانا را یک پیروزی در برابر توطئه هیولاوار دموکراتیک و هجمه رسانهای مخالفان میدانند.
همانطور که فضای سیاسی امروز امریکا محصول اتفاقی یکشبه نیست، در پیش گرفتن مسیر درست نیز میتواند با گامهایی کوچک آغاز شود. اولین گام میتواند در انتخابات هفته آینده و تغییر دموکراتیک کنترل کنگره برداشته شود. این مساله مهمی است چرا که ترامپ باید تحت نظارت کنگره باشد. رییسجمهوری فعلی امریکا نشان داده هنجارهایی که روسایجمهوری پیشین پایهگذارش بودهاند را به درجات مختلف تحقیر میکند حال میخواهد خودداری از انتشار گزارشهای مالیاتیاش باشد یا در هم تنیدن کسب و کار خانوادگی با مسوولیتهای دولتی؛ و زورگویی به زیردستان در دولت از جمله وزارت دادگستری که باید نهادی کاملا مستقل باشد. کنگره باید درباره چنین رفتارهایی تحقیق کند. اما مجلس نمایندگان امریکا در حال حاضر با نادیده گرفتن مسوولیتی که قانون اساسی به آن محول کرده، این وظیفه خود را انجام نمیدهد. شسکت برخی از جمهوریخواهان در انتخابات میتواند این حزب را وادار کند تا جایگزین محافظهکارانهتری برای «ترامپیسم» ارایه دهند. امریکاییها نمیتوانند با یک انتخابات زخمهای سیاسی را ترمیم کنند اما این رایگیری میتواند آغاز یک تجدیدنظر در حزب جمهوریخواه و روی کار آمدن رییسجمهوری با اصول اخلاقی متفاوت باشد.