دو روی سکه استقلال بانک مرکزی
حسن گلمرادی
یکی از چالشهای چند دهه اخیر در کشور که در همه دولتها به گونههای مختلف زمینهساز بروز مباحث گستردهای بوده موضوع استقلال بانک مرکزی است. ضرورتی که در نبود قوانین جامع و روزآمد تشدید شده و بستر بروز مشکلات فراوانی در اقتصاد شده است. موضوع استقلال بانک مرکزی به اندازهای اهمیت دارد که از نظر برخی کارشناسان یکی از ریشههای اصلی مشکلات اقتصادی کشور نظیر تورم، توسعه پایه پولی، رشد نقدینگی و... عدم استقلال بانک مرکزی است. ضمن توجه به این نکته سوالی که مطرح است این است که اساسا معنا و مفهوم استقلال بانک مرکزی چیست و نقش آن در ایجاد مشکلات اقتصادی چقدر است؟ از لحاظ نظری و اصول تئوریک، وقتی صحبت از استقلال بانک مرکزی میشود از زوایای مختلف میتوان به این بحث ورود کرد و ابعاد و زوایای گوناگون آن را تحلیل کرد. نخست اینکه از نظر حقوقی و قانونی استقلال بانک مرکزی به چه معنی است و چه مفهومی را میتوان از آن استخراج کرد؟ از این زاویه استقلال بانک مرکزی، یعنی مکانیسم انتصاب رییس کل بانک مرکزی و ارکان بانک به گونهای اجرا شود که افراد در نظر گرفته شده، دانش و تجربه کافی در حوزه پولی و اقتصادی داشته و با کمترین فشار دولتیها انتخاب شوند. از سوی دیگر نیز رییس کل بانک مرکزی باید بتواند در راستای منافع جامعه و بهبود شاخصهای اقتصادی تصمیم بگیرد. در این صورت با استقلال بیشتر بانک مرکزی، تغییرات دولتها و تحولات رخ داده در بدنه دولت، کمترین اثرگذاری بر مدیریت بانک مرکزی دارد. این موضوع در اغلب کشورهای توسعه یافته مورد توجه قرار دارد تا روند فعالیتهای مدیریت کلان بانک مرکزی از تحولات سیاسی جامعه به دور نگه داشته شود. در واقع در جوامع پیشرفته تلاش برای استقلال بانک مرکزی شاهکلید، توزان در سیاستهای کلان پولی و مالی و پس از آن بهبود شاخصهای اقتصادی است. در کنار این موارد و موضوع بسیار مهمتر از جنبه حقوقی و قانونی، آن است که وقتی صحبت از استقلال بانک مرکزی میشود، بحث رفتار و عملکرد بانک مرکزی و استقلال سیاستگذاری بانک مرکزی مطرح است. این موضوع جنبههای مختلفی دارد. در اینجا وقتی از استقلال بانک مرکزی صحبت میشود به این معناست که بانک مرکزی چه میزان میتواند بهطور مستقل سیاستگذاری کند؟ تا چه اندازه میتواند هدفگذاریهای کلان تورمی را به سرانجام برساند؟ تا چه حد میتواند سیاست پولی مستقل از سیاست مالی اتخاذ کند؟ آیا سیاست پولی و نرخ سود تحت تاثیر شرایط اقتصادی تدوین میشود؟ به عنوان مثال در شرایط تورمی آیا بانک مرکزی میتواند سیاست دوقفله کردن و انقباض نقدینگی را پیگیری کند.
در کنار استقلال سیاست پولی از سیاست مالی و بودجهای، استقلال بانک مرکزی در نظارت بر بانکها چقدر است؟ بانک مرکزی تا چه محدودهای میتواند بانکها را در راستای اهداف خود که همان کنترل تورم و ثبات اقتصادی است از طریق مکانیسم آخرین وامدهنده وادار کند و به کار بگیرد؟ بنابراین این بخش از استقلال بانک مرکزی اهمیت بسیار افزونتری نسبت به مباحث حقوقی و استقلال اداری دارد. این نکته که بانک مرکزی در تدوین اهداف، فرموله کردن و اجرای سیاستهای مناسب پولی و ارزی استقلال داشته باشد و در مجامع تصمیمگیر حرف نهایی را بزند از اهمیت بسیاری برای تامین منافع جامعه برخوردار است. در این راستا، همچنین بانک مرکزی بایستی استقلال و شفافیت در بیان شاخصهای اقتصادی و تهیه گزارشات کارشناسی داشته باشد. با این مقدمات بایستی گفت که به نظر میرسد استقلال بانک مرکزی به معنای استقلال بانک مرکزی جدای از حاکمیت نیست و نمیتواند باشد، بلکه به این معنا است که ارکان بانک مرکزی در تدوین، اجرا و نظارت بر اهداف کلان بلندمدت که همانا کنترل تورم، افزایش رشد اقتصادی و ثبات اقتصادی است بتوانند سیاست پولی و ارزی مناسب و مستقل فارغ از نگاه کوتاهمدت دولتها وضع و آن را پیگیری کنند. این موارد نکات مهمی هستند که میبایست مورد توجه مجموعه تصمیمسازان و تصمیمگیران قرار بگیرند و تا زمانی که ملزومات آن پذیرفته نشود، رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده امکانپذیر نخواهد بود.