مذاکرات و وزنکشیهای داخلی
محسن جلیلوند
بسیاری از تحلیلگران بر اساس اسناد و شواهدی که در خصوص مذاکرات هستهای طی روزهای اخیر منتشر شده به دنبال رمزگشایی از دلایلی هستند که باعث کندتر شدن روند کلی مذاکرات هستهای در وین شده است.برخی از طرفهای مذاکره طی روزهای اخیر به این نکته اشاره میکنند که هنوز هیچ گام بلندی در زمینه توافق برداشته نشده و از سوی دیگر هم به این نکته اشاره میکنند که هیچ تضمینی وجود ندارد که دور ششم مذاکرات دورپایانی آن برای رسیدن به توافق باشد؛ اظهاراتی که برخلاف صحبتهایی که طی هفتههای گذشته در خصوص قرار گرفتن در آستانه توافق مطرح میشدند. در این میان برخی به این نکته اشاره میکنند که کشورهای غربی (شامل اروپا و امریکا) منتظرند تا تکلیف انتخابات در ایران مشخص شود تا بعد بتوانند مبتنی بر آن دست به تصمیمسازی بزنند. بهطور کلی، انتخابات در راهبردهای مذاکراتی ایران نقش چشمگیری ندارد و همانطور که مقام معظم رهبری هم بارها به آن اشاره کردهاند، راهبرد کلی نظام، توسط شورای عالی امنیت ملی کشور تعیین میشود. اما واقع آن است که اندیشکدههای امریکایی به نکاتی اشاره میکنند که میتواند سنگبنای برنامهریزیهای آتی مرتبط با برجام باشد. اندیشکدههای امریکایی اغلب به این نکته اشاره میکنند که روز 28خرداد، نظام سیاسی ایران در صحنه داخلی به روی باسکول میرود و وزن آن مشخص میشود. بر خلاف برخی ارزیابیهای سیاسی که برخی افراد و جریانات مطرح میکنند، افزایش مشارکت در انتخابات نهتنها برای سرنوشت آینده ایران در نظام بینالملل اهمیت دارد بلکه بیشتر از هر زمان دیگری این مناسبات درونی حیاتی شده است. افزایش مشارکتهای عمومی مردم در آوردگاه انتخابات، این پیام را به طرفهای مقابل ارسال خواهد کرد که با یک کشور یکپارچه مواجه هستند که مردم نسبت به تحولات آن حساسیت دارند، اما کاهش دامنههای مشارکت به هر نحوی، باعث ترویج این تصور میشود که بخش قابل توجهی از جمعیت ایرانیان نسبت به تحولات داخلی بیتفاوت (اگر نگوییم، معترض) شدهاند. بنابراین مشارکت فزاینده مردم در انتخابات در این برهه زمانی، بسیار مهم شده است. با این توضیحات به پرسش ابتدایی بحث بازمیگردم، اینکه چرا مذاکرات طی روزهای اخیر به نسبت قبل کندتر دنبال میشود؟ یکی از دلایل صبر بیشتر طرفهای مقابل آن است که اثرات اقتصادی و معیشتی تحریمهای دامنهدار اقتصادی افزونتر شود تا به زعم آنان ایران با نگرانیهای افزونتری در مذاکرات حاضر شود. اما این راهبرد، سکهای است که دو رو دارد. در روی دوم سکه، هر نوع سکونی در روند کلی مذاکرات باعث میشود تا ایران روند کلی غنیسازی خود را با شتاب افزونتری پیگیری کند. ضمن اینکه ایران در صحنه مناسبات منطقهای بعد از تحولات سرزمینهای اشغالی، یمن، سوریه (بعد از انتخاب دوباره اسد) برگهای برنده افزونتری را به دست آورده که در صورت به کارگیری برنامههای مذاکراتی معقول، میتوان این ظرفیتهای نظامی و امنیتی را بدل به ارزش افزوده سیاسی در صحنه نظام بینالمللی کرد. بر اساس این صحنه آرایی تازه، هر دو طرف در وضعیت موازنه تهدید قرار گرفتهاند. از منظر تئوریک در موازنه تهدید ابزارهای تهدیدآمیز هر کدام از طرفها به کار برده میشود و در نهایت این ابزارها است که توافق نهایی را امکانپذیر میکند. از سوی دیگر، دلیل کندتر شدن مذاکرات به این دلیل است که در برهههای پایانی مذاکرات، ایران باید دامنه وسیعی از هماهنگیها را از یک طرف با غرب و از سوی دیگر با چین و روسیه انجام دهد. هرچند که ایران با چین و روسیه مواضع هماهنگی دارد، اما به هر حال هم چین و هم روسیه منافع استراتژیکی با امریکا دارند که در مواجهه با موضوع ایران تلاش میکنند از این برگههای برنده استفاده کنند. اما باید دید برای امریکاییها و اروپاییها مهم است که چه دولتی در ایران روی کار باشد؟هرچند این کشورها با دولتهای میانهرو بهتر کار میکنند، اما در واقع آنها به خوبی دریافتهاند که راهبردهای کلی ایران در خصوص مذاکرات در نهادهای بالادستی کشور تعیین میشود و آینده و روند دولتها تاثیر بنیادینی در این راهبردها ندارد. معتقدم برای امریکا تفاوت بنیادینی ندارد که چه دولتی در ایران روی کار است، همانطور که پیش از این هم در زمان اتحادیه جماهیر شوروی هم با استالین گفتوگو میکردند، هم با خروشچف و هم با برژنف و... در واقع امریکا راهبردی را در مواجهه با کشورهای مختلف تعیین و مبتنی بر این راهبرد کلی گفتوگوها را پیش میبرد. تنها تغییراتی که ممکن است در خصوص مذاکرات رخ دهد، تغییر در تاکتیکهای به کار گرفته شده است، نه راهبردها. پیشبینی شخصی من آن است که امریکاییها و اروپاییها منتظر آوردگاه 28خردادماه هستند تا وزن ایران در صحنه داخلی را محاسبه کنند و بعد گفتوگوها را در این خصوص تداوم بخشند.