سعید جلیلی چرا درباره ارتباط خود با ساداتی نژاد سکوت کرده است؟
بدون تردید آقای جلیلی که تصمیم دارد بر صندلی مرحوم رئیسی تکیه بزند، میخواهد ادامهدهنده وضع موجود باشد. زیرا بعید است، منتقد آن مرحوم و روش دولتداری ایشان باشد. پس باید از وضع موجود دفاع کند.
آقای سعید جلیلی، اولین نامزد اصولگرایان خالصساز نخستین شعار تبلیغاتی خود را در پاسخ به تیتر چند روز پیش روزنامه سازندگی منتشر کرد. سازندگی با انتشار تصویر برخی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری که در اردوگاه خالصسازان بودند و فعالیت میکنند، آژیر قرمز را کشیده بود و این افراد را بانی و مسبب وضع موجود دانسته و به مردم هشدار داده بود، مراقب باشید به چه کسانی رأی میدهید. اگر در سه سال گذشته که از عمر دولت سیزدهم میگذرد وضعیت اقتصادی بدتر شده، بههمریخته و نابسامان است و اگر کمر مردم زیر بار گرانی افزایش یافته همچنین فاصله طبقاتی روزبهروز بیشتر افزایشیافته است و تورم حاصل از نقدینگی بیشتر و بیشتر و ارزش پول ملی کم و کمتر شده است و نیز فاصله ما با برخی از کشورها بسیار شده به دلیل این است که همفکران آقای جلیلی سکاندار هدایت دولت و کشور بودهاند. آنها بهرغم آنکه شعار میدادند ما میتوانیم اما در عمل نتوانستند. شعار دادن راحتترین امر سیاسی است.
به گزارش سازندگی، عموماً نیز پوپولیسمها جملات و کلمات را به استخدام خود درمیآورند تا جامعه را با جملات انگیزشی و هیجانی به سوی خود بکشند اما اداره دولت و افتادن کشور در مسیر توسعه و رفاه عمومی کار هر کسی نیست. به همین دلیل هم سازندگی آژیر قرمز را برای این انتخابات کشید و آن صفحه را منتشر کرد تا تفکری که مدعی عدالت است اما در عمل بیشترین ضربه را به عدالت زده است، نمایانتر کند و هشدار دهد این افراد بیشترین ضربه را به توسعه، پیشرفت و رفاه مردم زدهاند. اما صفحه اول روزنامه سازندگی به مذاق آقای جلیلی و هواداران ایشان خوش نیامد و در پاسخ به سیاق خود آژیرقرمزی علیه راهزنان لیبرال دموکراسی کشیدند که مثلاً آزادیخواهان و توسعهگرایان را هدف قرار دهند. در واقع آقای جلیلی نشان داد که با حاکمیت قانون، اقتصاد بازار، بخش خصوصی و البته حقوق شهروندی و آزادیهای مدنی و سیاسی برای جامعه ایران مخالف است. وگرنه اینها اساس مردمسالاری دینی است که امروز در کلمهای به عنوان لیبرال و دموکراسی نشسته است. البته برای ما پرواضح است که آقای جلیلی مخالف توسعهای است که مد نظر آیتالله هاشمی و اصلاحطلبان بود. در ۶ دولت (هاشمی و خاتمی و روحانی) مدلی از توسعه در ابعاد سیاسی اقتصادی اجرایی شد که اگر امروز آوردهای داریم از آن دولتهاست.
چراکه دستاورد دولتهایی که آقای جلیلی حامی آنهاست جز تحریم و تورم نبود. هنوز به یاد داریم که در دولت آقای احمدینژاد، شورای امنیت سازمان ملل متحد ۶ قطعنامه علیه ایران تصویب کرد که ۳ قطعنامه آن در دوره آقای جلیلی بود که مذاکرات پرونده هستهای ایران را عهدهدار بود. ایشان هر بار که برای مذاکره میرفت، دستخالی برمیگشت. و نتیجهاش البته تحریمی بود که فشارش بر تمامی مردمی بود که ایشان امروز داعیهدار آنهاست.
امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که تحریمها چه عوارضی داشت و چه بر سر مردم آورد اما عجیب است که آقای جلیلی به جای آنکه این روزها فقط درباره فساد دبش در دولت آقای رئیسی سخن بگوید و از ارتباط خود با آقای ساداتینژاد، وزیر سابق کشاورزی که محکوم شد، سخن بگوید و روشن کند که وی با ایشان چه ارتباطی داشته است، نوک پیکان حملات خود را به سوی توسعهگرایان گرفته و آنها را راهزن خوانده است. آیا عجیب نیست که ایشان هنوز درباره فساد دبش سخن نگفته است؟ مگر روشن کرده چگونگی فساد، بخشی از عدالت نیست؟ مگر برقراری عدالت دوری از فاسدان و اختلاسگران نیست؟ چرا ایشان درباره فسادی که از آن به عنوان یکی از بزرگترین فسادهای تاریخ ایران یاد شد، سخن نمیگوید؟ چرا درباره ارتباط خود با آقای ساداتینژاد سکوت کرده است؟ مرسوم است که کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری یا ادامهدهنده وضع موجود هستند یا منتقد آن. منتقدان بانیان وضع موجود را به مردم معرفی میکنند و میگویند، وضعیت امروزی نتیجه مدیریت این افراد و این تفکر است.
بدون تردید آقای جلیلی که تصمیم دارد بر صندلی مرحوم رئیسی تکیه بزند، میخواهد ادامهدهنده وضع موجود باشد. زیرا بعید است، منتقد آن مرحوم و روش دولتداری ایشان باشد. پس باید از وضع موجود دفاع کند. از اقتصاد آشفته امروز، گرانی، تورم و فاصله طبقاتی دفاع کند و مدافع بیارزش شدن پول ملی باشد اما چرا ایشان نوک پیکان خود را به جای آنکه به سوی دوستان و دولت همپیمان خویش بگیرد، سوی دیگر گرفته است؟
آقای جلیلی! عدالت با نمایش برقرار نمیشود. عدالت، اساساً نمایش نیست که فردی ماشین ارزانقیمت سوار شود و سادهزیستی خود را نمایان کند. این کاریکاتوری از عدالت و به مسلخ بردن آن است. عدالت آن است که توسعه فراگیر شده باشد و توده مردم یک رفاه نسبی داشته باشند. راه عدالت از توسعه میگذرد و توسعه برای مردم رفاه میآورد؛ آرامش میآورد؛ امنیت میآورد؛ و کسی دیگر سودای مهاجرت ندارد. دانشجو، استاد، پزشک و کارگرش از کشور گریزان نمیشود. بد نیست به این بیندیشید که چرا در این دولت، فشار بر محرومان افزون شد و نتوانست کمک حال آنها باشد. شاید به رغم شعارهای جذاب، راه را اشتباه رفته است. شاید دارید راه را اشتباه میروید.