کابینه تازه امریکا ژنرالها و میلیاردرها
یاکوب آوگشتاین*
میتوان تصور کرد که کابینه دونالد ترامپ بازیگران نمایشی روحوضی باشند از نویسندهیی چپ ــ نظامیان و میلیاردرها قدرت را تصرف کردهاند. مارکس واقعا حق داشت: دوران بورژوایی را خطر مرگ تهدید میکند.
دونالد ترامپ هنوز رییسجمهور نیست، اما ثابت کرد که همه منتقدانش برخطا بودند: این مرد به آن مصیبتباریای که اینها هراسش را داشتهاند، نیست؛ از آن مصیبتبارتر است. کابینه او تا آنجا که تاکنون میشناسیم، کابوس جانگرفته آموزگار چپگرای درس علوم اجتماعی است: همه پیشداوریهای مربوط به «سرمایهداری انحصاری دولتی» و «مجتمعهای نظامی ـ صنعتی» حقیقت یافتهاند. نظامیان و میلیاردرها قدرت را در قلب جهان غرب تصرف کردهاند. پس بهراستی مارکس و انگلس حق داشتند: «بورژوازی نه تنها جوشنگر سلاحهایی است که مرگش را به همراه میآورند، بلکه آفریننده مردانی نیز هست که این سلاحها را در دست میگیرند و به کار میبندند. منظور مارکس البته از این جمله کارگران بود. کابینه آتی امریکا، پیشبینی پیشگویانه «مانیفست کمونیست» را تایید میکند، البته بازیگران نقشهای اصلیاش، کسان دیگری هستند. نتیجه، اما همان است: دوران بورژوایی به پایان خویش میرسد. ترامپ رییسجمهور مبالغهآمیزترین صفتهاست. اعضای کابینهاش میتوانند ثروتمندترین کابینه در تاریخ معاصر امریکا باشند. تنها همین چند نفری که میشناسیم بیش از 18میلیارد دلار ثروت دارند. این از
پنجاه برابر ثروت اعضای کابینه جورج دبلیو بوش هم بیشتر است و آنطور که میدانیم کابینه او، کابینه گرسنگان و قحطیزدگان نبود.
اینها کسانی هستند که از این پس مهار و فرمان تاریخ «جهان غرب» در دستان آنهاست:
رکس تیلرسون (Rex Tillerson)، وزیر خارجه: تاکنون رییس کمپانی عظیم اکسون موبیل (ExxonMobil)، که بنا به گواهی کمیته نظارت بر سهام، صاحب بیشتر از 240میلیون دلار سهام این شرکت است و یکی از مدیرانی است که بالاترین حقوقها را دریافت میکنند.
ویلبار راس (Wilbur Ross)، وزیر بازرگانی: کسی که ثروتش را با تکهتکه کردن و فروش شرکتهای ورشکسته انبار کرده است.
استیون مانیوچین (Steven Mnuchin)، وزیر دارایی: کسی که با سرمایهگذاری در گلدمن ساکس به مال و منالی رسید و در جریان بحران مالی، یک موسسه اعتباری ورشکسته را خرید، کارکنانش را اخراج کرد و از این راه باز هم ثروت بیشتری اندوخت.
اندرو پازدر (Andrew Puzder)، وزیر کار: کسی که از مخالفان بالا بردن حداقل مزد است و معتقد است که نباید شرکتها را مجبور کرد اضافهکار کارگرانشان را پرداخت کنند.
تام پرایس (Tom Price)، وزیر بهداشت: یک جراح متمول که نخستین وظیفهاش را برچیدن بساط اصلاحات اوباما در بیمه درمانی میداند.
بعد نوبت ژنرالها و ستارهبهدوشهاست؛ تاکنون میدانیم که دست کم پنج نفر از آنها در کابینه آتی عضوند. سیا، پنتاگون، دفاع ملی، وزارت کشور و بسیاری پستهای مشورتی دیگر را نظامیان به دست میگیرند.
اگر بهجای امریکای شمالی، در امریکای جنوبی بودیم، میشد اسم این کابینه را خونتای نظامی گذاشت. به گفته روزنامه «سایت»، از زمان جورج واشینگتن تاکنون، نظامیان در امریکا چنین قدرتی نداشتند. بهترین چیزی که درباره تصمیمات ترامپ در انتخاب افراد برای این مناصب میتوان گفت این است: اینها کسانی هستند که از اینکه رک و پوستکنده حرفشان را به رییسشان بزنند، ترسی ندارند. البته چنین تصمیماتی از مردی که تاکنون تنها خودشیفتگیاش را میشناختیم، غیرمترقبه است. آدمهای ترامپ ثروتمند و مستقلاند و میدانند چهطور با قدرت رفتار کنند. شکی نیست. اما آیا به حال مردم هم مفیدند؟ آنها چطور میتوانند وظیفه دولت را بعهده بگیرند؟ وظیفهیی که به گفته جان مینارد کینز، عبارت از «اتخاذ تصمیماتی است که هیچکس قادر به اتخاذشان نیست، اگر دولت آنها را به عهده نگیرد.»
شرکتهای عظیم در دولت نفوذ میکنند
و با آن درمیآمیزند
بد نیست دوباره نگاهی بیندازیم به نظریه لنین درباره سرمایهداری انحصاری دولتی. زمان آن رسیده است که کتابهای قدیمی را دوباره از قفسهها بیرون بیاوریم. شرکتهای عظیم نخست بنگاههای کوچک و متوسط را کنار میزنند و سپس تسلط بر بازارهای آنها را در دستان اندک کسانی متمرکز میکنند.
بعد از بازارها، نوبت دولت است. این شرکتهای عظیم در دولت نفوذ میکنند و سرانجام با آن یکپارچه میشوند. در حوزه دیجیتالی کردن روندها، این جریان، پیشرفت بهمراتب بیشتری دارد. شرکتهای عظیم صاحب شبکههای اینترنت در «سیلیکون ولی» مدتهاست که با بروکراسی دستگاههای امنیتی امریکا بههم آمیخته و مجتمعهای دیجیتال ـ دولتی واحدی را ساختهاند که نه قانونی را به رسمیت میشناسند و نه حد ومرزی را میپذیرند.
گویی ترامپ میخواهد تِز قدیمی کمونیسم را تایید کند که قدرت دولتی مدرن تنها جمع کارگزارانی است «که مسوول رتق و فتق امور مشترک کل طبقه بورژوازیاند. »
طبقه کارگر
راه را برای فاشیستهای جدید هموار میکند
پس، «مانیفست کمونیست» را از قفسهها بیرون بیاوریم و بخوانیم!
در این کتاب همهچیز درباره نیروی انقلابی بورژوازی نوشته شده است؛ نیرویی که با آن نخست فئودالیسم را از صحنه تاریخ روفته است و با آن، سرانجام خود را نابود خواهد کرد.
اما ـ و این خطای مارکسیستها باقی میماند که طبقه کارگر نه بهمثابه سوژه انقلابی، بلکه به مثابه گله رأیدهندگان درصحنه حاضر است. او راه فاشیستهای جدید از قماش ترامپ، پوتین و اردوغان را به سوی قدرت هموار میکند. پارادوکس قضیه در اینجاست: وظیفه چپ معاصر این شده است که جامعه بورژوایی را از چنگال خودِ این جامعه برهاند.
وقت آن است که در اندیشه استراتژِیهای دفاعی باشیم.
*نویسنده این یادداشت، یکی از روزنامهنگاران چپ ـ لیبرال آلمانی است که ستون ثابتی در وبسایت نشریه هفتگی «اشپیگل» چاپ آلمان دارد. عنوان دایمی ستون او، این است: «آنگاه که درمانده بر سر دوراهی ایستادهایم و نمیدانیم از کدام راه برویم، همیشه راه چپ را انتخاب کنیم» (Im Zweifel links - ترجمه تحت اللفظی این عنوان، چنین است: «بههنگام تردید، چپ»)