بلشویک‌ها در پکن

۱۳۹۶/۰۸/۰۴ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۹۸۵۵
بلشویک‌ها در پکن

گروه جهان| بهاره محبی|

درست 100سال پیش در سال ۱۹۱۷ در چنین روزهایی در روسیه تزاری حوادثی به‌وقوع پیوست که با سقوط تزار نیکولای دوم و به قدرت رسیدن بلشویک‌ها، به انقلاب اکتبر معروف شد. بعد از مرگ زودرس لنین و به قدرت رسیدن استالین، روسیه تزاری، در قالب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌های جهان بدل شد و بخش اعظم اروپا را به تصرف خود درآورد. انقلاب یا کودتا، تحولات بعد از اکتبر ۱۹۱۷برای همیشه تاریخ سیاسی و فرهنگی قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد.

نشریه فارین‎افرز با اشاره به همزمانی نوزدهمین نشست حزب کمونیست چین و صدمین سالگرد انقلاب اکتبر می‌نویسد: نشست حزب کمونیست چین پس از ماه‌ها گمانه‌زنی به ریاست شی‌جین‎پینگ رییس‌جمهوری این کشور، برگزار شد. در این نشست رهبران حزب کمونیست با قرار دادن نام شی‌جین‎پینگ در کنار مائو عنوان رهبر بزرگ را به وی داده و با تغییر قانون اساسی تفکرات و اندیشه‌های شی را وارد مرامنامه حزب کمونیست کردند.

شی‌جین‌پینگ و همکارانش تقریبا اداره تمام ارگان‌های کشور از اقتصاد، ارتش و دستگاه‌های تبلیغاتی گرفته تا ارگان‌های امنیتی را در دست دارند. اما مهم‌ترین وظیفه آنان انتخاب دایمی حزب حاکم کمونیست است: کسانی که قرار است به عنوان بدنه تصمیم‌سازی سیاسی در چین اداره این کشور را تا نشست بعدی حزب کمونیست در سال 2022 میلادی برعهده داشته باشند.

برای رهبران حزب کمونیست هفته‌یی که گذشت یادآور گذشت نیم دهه دیگر از تکیه آنان بر مسند قدرت بود اما نوزدهمین نشست حزب یک تفاوت اساسی با نشست‌های گذشته داشت. این نشست همزمان با صدمین سالگرد انقلاب بلشویکی روسیه برگزار شد، جنبشی که در نهایت به ظهور اتحاد جماهیر شوروی انجامید؛ واقعه‌یی که رهبران چین گرچه آشکارا درباره آن اظهانظر نکردند اما چراغ خاموش یاد آن را گرامی داشتند.

رهبران چین در مطالعه تاریخ اتحاد جماهیر شوروی دانشجویان باهوشی هستند برای حزب کمونیست چین بلشویک‌ها و دولت شوروی که پایه گذاشتند یک الگو و همزمان درس عبرت است. خاطرات فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ـ تصویر مجسمه‌های سرنگون شده، سیاستمداران کمونیستی تنگدست و آرشیوهای محرمانه‌یی که دیگر در دسترس همگان قرار داشت، عزم رهبران چین را برای حذف قدرت و جلوگیری از تکرار کابوس فروپاشی این‌بار در چین بیش از پیش کرده است.  زمانی که شی‌جین‌پینگ در سال 2009 میلادی رییس مرکز مطالعات حزب کمونیست بود، موقعیتی که می‌توانست او را به مدارج عالی‌تر برساند، دستور مطالعات جامعی را درباره فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی صادر کرد. نتیجه مطالعات این بود: «عامل سقوط حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی زوال نفوذ و قدرت نهادهای تحت امر این حزب از جمله ارتش بوده است.» بر همین اساس بود که شی جی‌پینگ سه سال پیش در یک جلسه خصوصی خطاب به حاضران می‌پرسد: «می‌دانید چرا باید بدون هیچ چون و چرایی از کنترل تمام‌عیار خود بر ارتش دفاع کنیم؟» او خود پاسخ می‌دهد: «زیرا این درسی است که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به ما می‌دهد. ارتش سرخ غیرسیاسی و غیر حزبی اتحاد جماهیر شوروی به یک نهاد ملی تبدیل شد و به همین خاطر حزب کمونیست عملا سلاح خود را از دست داد. در این زمان افرادی که می‌خواستند از موجودیت اتحاد جماهیر شوروی دفاع کنند به میدان آمدند دیگر ابزاری برای مبارزه نداشتند و سلاح از دستشان افتاده بود.»

چنین ارزیابی از اتحاد جماهیر شوروی به ما کمک می‎کند که بتوانیم دلایل اقدامات و رویکرد خشن شی‌جین‌پینگ علیه مخالفانش که می‌تواند تهدیدی برای قدرت شخصی او باشند را دریابیم؛ همچنین تاکید او را بر کنترل هر چه بیشتر حزب بر جنبه‌های بیشتری از زندگی مردم چین.

شی جین‌پینگ در طول پنج سال گذشته کمپین سرسختانه‌یی را برای پایین کشیدن رهبران سیاسی و امنیتی از اریکه قدرت آغاز کرده است. کسانی که روزگاری غیرقابل دسترس به نظر می‌رسیدند در پنج سال گذشته توسط نهادی به نام «بازرسی انضباطی» بازداشت و توسط عواملی خارج از نظام قضایی بازجویی می‎شوند. شی‌جین‎پینگ بارها تلویحا اعلام کرده که قانون‌گرایی و حاکمیت قانون نباید از سوی متخلفان به ابزاری برای به زانو درآوردن حزب کمونیست تبدیل شود. به دلیل همین رویکرد است که امروزه عناصر و کمیته‌های مرتبط با حزب کمونیست چین در کارخانه‌ها، دانشگاه‌ها و دفاتر شرکت‌های بزرگ جای زیادی برای مانور دادن دارند، شرایطی که به گفته منتقدان فضا را برای سوءاستفاده‌های جدید توسط اعضای حزب فراهم می‎کند.  انتقادهایی که البته گوش شنوایی برای آن نیست؛ همین هفته بود که حزب کمونیست با تغییر قانون اساسی و انتخاب اعضای جدید کمیته رهبری، اختیارات بیشتر سیاست‌گذاران و حلقه نزدیک به شی‌جین‌پینگ را تایید کرد. شی و همکارانش امروز بزرگ‌ترین و موفق‌ترین سازمان مارکسیستی ـ لنینیستی در جهان را مدیریت می‌کنند و می‌خواهند اطمینان حاصل کنند که این شرایط همچنان ادامه‌ خواهد داشت.

 اکتبر سرخ

به نظر می‌رسید که امپراتوری چین با مراکز محدود صنعتی و مناطق گسترده روستایی‌نشین بستر مناسبی برای ظهور انقلاب پرولتاریای شهری نبود؛ مانند آنچه کارل مارکس برای غرب اروپا پیش‌بینی کرده بود. از نظر مارکسیسم ارتدوکس چین قلمرویی تاریک، بی‌آینده و عقیم برای انقلاب بود. تا سال 1917 میلادی افراد انگشت ‌شماری در چین بودند نام مارکس و ولادیمیر لنین را شنیده بودند.  اما پس از 1917، انقلاب بلشویکی روسیه خیلی زود توجه ترقی‌خواهان چینی را به خود جلب کرد. بسیاری از این افراد از انقلاب ملی‌گرایان در سال 1911 ناامید شده بودند، انقلابی که حکومت امپراتوری چین را با شعار ایجاد جمهوری دموکراسی کنار زده بود اما نتیجه‌اش چیزی جز به قدرت رساندن جنگ‌سالاران نشد. بلشویسم به لطف تغییراتی که لنین با توجه به واقعیت‌های کشورهای غیرصنعتی در تفکرات مارکسیسم ایجاد کرده بود راهی جدید را در برابر ترقی‌خواهان چینی گذاشته بود. تراز روسیه هم مانند چین مناطق گسترده روستایی‌نشینی داشت که تحت حکومت‌های مستبد محلی بودند و در خارج از مرزهای خود نیز در در محاصره قدرت‌های خارجی قرار داشتند.

استدلال لنین مبنی بر اینکه استثمار استعماری نشان‌دهنده بالاترین مرحله سرمایه‌داری است همسو با تفکران آن دسته از چینی‌هایی بود که از امتیازهای واگذار شده به خارجی‌ها و معاهده‌های نابرابر با طرف‌های خارجی خشمگین بودند. بنا براین وقتی دولت شوروی وعده داد که اموال استعماری تزارها در منچوری را به چینی‌ها بازمی‌گرداند، مسکو کعبه آمال بسیاری از ترقی‌خواهان چینی شد و تعداد زیادی از جوانان چینی در اقصی نقاط کشور به ادبیات در حال رشد مارکسیست لنینیستی متمایل شدند که به زبان چینی ترجمه شده بود.  حامیان تفکر لنینیستی معتقد بودند که پیشگامان حرفه‌یی انقلابی پشت تاریخ را خم کرده و با ایجاد دولتی قدرتمند و اجتماعی برانگیخته از دل انقلاب خود به سوی اتوپیای کمونیستی حرکت کنند، به سوی آینده‌یی درخشان که پروپاگاندای بلشویکی وعده‌اش را می‌داد، جامعه‌یی که در آن دولت منحل شده و کارگران می‌توانستند کنترل ابزار تولید را در دست داشته باشند. بلشویسم بر این باور بود که لازمه رسیدن به این مدینه فاضله متمرکز شدن و همبستگی حزبی است. آنها احساس می‌کردند که در برابر مفاهیمی چون احساس مالکیت، سنت، مذهب، قوانین، حاکمیت و کرامت انسانی شکست‌ناپذیر هستند. مشاوران نزدیک لینین طرح‌هایی را برای سودآوری عمومی، احقاق حقوق زنان، و تامین برق و سلامت و بهداشت عمومی کلید زدند. آنها بطور اجباری مالکیت‌ها را باطل کرده و دشمنانشان را به عنوان طرفداران نظام طبقاتی ترور می‌کردند. آنها به که رهایی جهانی قریب‌الوقوع پرولتاریا ایمان داشتند تلاش کردند تا انقلاب خود را به خارج از مرزهای شوروی صادر کنند.

حزب کمونیست چین در سال 1921 با راهنمایی یک نماینده از مسکو نخستین نشست کنگره حزبی را در شانگهای برگزار کرد. یک جوان انقلابی دوآتشه در این نشست حضور داشت: مائو زدونگ.

مائو و دوستانش ظرف چند سال ایالتی را با نام «سو وی آی» به معنی «شوروی» در سرزمین اصلی چین تشکیل دادند، جایی که دولت ملی ضعیف شده و نارضایتی‌های عمومی از آن گسترده بود. در ابتدا به سختی می‌شد کمونیست‌ها را از هزاران فرقه‌یی که در آن زمان در چین رواج داشت، تشخصیص داد، فرقه‌هایی که دلیل ظهورشان ضعف دولت مرکزی در طول دوره‌های تاریخی مختلف بود. مائو و همکارانش برای میانجیگری میان دهقانان و ارتباط گرفتن با آنان به رویه‌ها و مناسک مذهبی محلی روی آوردند. اعضای حزب تازه تاسیس کمونیست به‌دنبال یافتن معادن زغال‌سنگ در کوهستان در شهر «آن‌یوان» معبدی را ایجاد کردند که مجسمه مارکس نیز در آن قرار داشت، در محلی که معمولا مجسمه‌ خدایان نگهداری می‌شد.

مائو و حلقه نزدیکانش در اوایل دهه 1930 میلادی طرحی را که از شوروی الهام گرفته بودند برای توزیع مجدد زمین، حقوق زنان، سوادآموزی عمومی، و برخورد با دشمنان حامی جامعه طبقاتی را اجرا کردند که از قضا در تضاد با منافع ملی‌گرایان و دولت مرکزی بود. نخستین پالایش حزب کمونیست چین که در سال 1930 با عنوان «درهم کوبیدن محفل ضدبلشویکی» توسط مائو رهبری شد. گفته می‌شود که در جریان این تصفیه درون حزبی ده‌ها هزار تن کشته و صدها سرباز و افسر ارتش سرخ چین متهم به خیانت شدند. در یک مقاله در سال 1927 با عنوان «بو ار سای وی کی» به معنی بلشویک آمده بود «این هزینه‌یی است که باید برای پیشرفت پرداخت.» در بخشی از این مطلب توضیح داده شده بود که نظم آهنین و قدرت متمرکز برای پیروزی انقلاب حیاتی بود.

گرچه در دهه 1930 تا 1940 نیروهای ملی‌گرا و متجاوزان ژاپنی مشکلاتی را برای کمونیست‌ها در سراسر چین ایجاد کرده و آنان را تحت تعقیب قرار می‌دادند، مائو با استفاده از ابزارهای کوتاه‌مدت و تاکتیک‌های چریکی همچنان به تحکیم پایه‌های قدرت خود مشغول بود. او به عنوان یک استراتژیست باهوش و نظریه‌پرداز خلاق سیاسی شهرت بسیاری پیدا کرده بود. مائو زدونگ در سال 1945 میلادی که تئوری مارکسیسم ـ لنینیسم را با رویه انقلاب چینی در هم آمیخته بود به عنوان راهنما و پیشوای حزب کمونیست موقعیت خود را تثبت کرد. مائو برخلاف بسیاری از نزدیکانش هیچگاه خارج از کشور تحصیل نکرده بود و هیچگاه بطور مستقیم به اتحاد جماهیر شوروی نرفته و حضور در این کشور را تجربه نکرده بود. بنا بر این پس از اینکه ریاست حزب را برعهده گرفت رقاب آموزش‌دیده خود در مسکو را کنار گذاشت، کسانی که از قضا مهارت‌های فنی و سیاسی مفیدی را در جریان تحصیلات و سفرهای خارجی خود کسب کرده بودند و می‌توانستند مفید واقع شوند. کمویست‌ها از تجاوز ژاپن و جنگ داخلی با حزب ملی‌گرا جان سالم به در بردند و سرانجام در سال 1949 میلادی به عنوان یگانه نیروی حاکم بر چین، اداره این کشور را به دست گرفتند.

کمونیست‌های چین پس از آموختن انقلاب از لنین، ملت‌سازی را از جوزف استالین آموختند. هزاران مشاور از اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1950 میلادی راهی چین شده و در وزارتخانه‌ها، مدارس، کارخانه‌ها درباره همه‌چیز به سبک آنچه در شوروی بود، مشاوره می‌دادند از شکل و جنس چکه سربازان ارتش گرفته تا دستورالعمل‌های مدیریت و کنترل مخالفان در نهادهای امنیتی و پلیسی. مائو این‌بار طرح ضربتی استراتژیک صنعتی شدن را پیاده کرد که باعث شد تا مقادیر زیادی از محصولات کشاورزان به دلیل اتهامات واهی چون دشمنان جامعه یا حامیان جامعه طبقانی و در واقع برای جلویگری از شورش احتمالی کشاورزان نابود شود. در قحطی بزرگ اوکراین در 1932 و 1933 (موسوم به هولودومور) که نتیجه دستور ژوزف استالین بود نیز میلیون‌ها تن جان خود را از دست دادند. (گفته شده، استالین این قحطی را برای از بین بردن جمعیت دهقان اوکراین ایجاد کرد تا بدین‌ترتیب جلوی جنبش میهن پرستی اوکراین را بگیرد و آن را سرکوب کند.)

با روی کار آمدن نیکیتا خروشچف در سال 1956 میلادی در اتحاد جماهیر شوروی روابط چین به رهبری مائو با مسکو دستخوش تغییرات جدی باشد. در حالی که تا پیش از این بسیاری در چین شوروی را برادر بزرگ‌تر می‌نامیدند، با آمدن خروشچف این ماه عسل به پایان رسید. تلاش خروشچف برای استالین‌زدایی پس از به قدرت رسیدن، مائو را به‌شدت تکان داد. اما رابطه چین و شوروی زمانی دستخوش اختلافات بیشتر شد که اختلاف‌نظر درباره مبادله اسرار هسته‌یی و موشکی میان دو کشور بالا گرفت، مساله‌یی که دانشمندان چینی را سخت برآشفته کرده بود. رهبران وقت شوروی ناراحتی مائو را نادیده گرفتند و مائو مسکو را متهم کرد که مارکسیسم واقعی را رها کرده و تسلیم «تجدیدنظر خواهان» شده است. این اختلافات به جایی رسید که درگیری‌های مرزی در سیبریا در اواخر دهه 1960 دو کشور را تا آستانه جنگ پیش برد.

گرچه چین به رهبری مائو بسیاری از ایده‌ها و مفاهیم آغازین حرکت خود را از شوروی قرض گرفته بود اما اتفاقی که در مسکو افتاد از نظر سبک و محتوا کاملا با تحولات چین متفاوت بوده است. قتل‌عام مائو و انقلاب فرهنگی خشونت عجیب و هرج و مرج بی‌سابقه‌یی بود که یک دنیا با سیاست‌های دقیق استالین برای ترور مخالفان و دادگاه‌های 1930 او تفاوت داشت.

البته با وجود اختلافات، لنین، استالین و مائو هر سه زندگی را در شرایطی به پایان رساندند که هنوز در مسند قدرت بودند و در نهایت این مرگ بود که به رهبری آنان پایان داد؛ کالبد هر سه آنان در تابوت‌های تزیین شده در میادین اصلی شهر قرار داده شد و مراسم خاکسپاری آنان تحت تدابیر شدید نیروهای امنیتی برگزار شد. لنین، استالین و مائو سرزمین‌های مادری شکست خورده خود را بار دگر متحد کرده و ادعا کردند که طبقه رنج کشیده جامعه را آزاد کرده‌اند، البته به قیمت هزینه‌های سنگین انسانی.

 آینده درخشان

انقلاب‌های چین و شوروی پس از مرگ رهبران کاریزماتیک خود راه‌های متفاوتی را در پیش گرفتند. اتحاد جماهیر شوروی که صنعتی‌تر از چین بود به سوی صادرات انرژی رفت تا سرانجام تصلب شریان‌های اقتصادی و اصلاحات اجباری پس از آن در دهه 1980 میلادی به فروپاشی انجامید. حزب کمونیست چین که سلسه مراتب و ایدئولوژی آن با ضربات سهمگین انقلاب فرهنگی ویران شده بود فرص بیشتری برای بازتولید خود داشت. در زمان رهبری دنگ شیائوپینگ ابتکار عمل رهبران چین برای ایجاد سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی (که شعار شی‌جین‌پینگ در نشست اخیر حزب کمونیست نیز بود) تفکرات مارکسیسم را چنان تحریف کرد که شناخت آن از واقعیت کار بسیار دشواری بود.

با این حال آنچه هنوز هم در اولویت‌های سیاست چین از جمله اقدامات حزب، سیاست‌های امنیتی و دستگاه‌های تبلیغاتی قابل شناسایی است، تفکرات لنینیستی است. گرچه جدیدترین اعضای حزب که وارد حلقه مرکزی تصمیم‌سازی سیاسی (کمیته مرکزی) شده‌اند بیشتر احتمال دارد که نرخ‌های بهره را تغییر داده یا قوانین مرتبط با واردات سویا را تعدیل کنند اما قرار نیست که مسیر سیاسی را که حزب برای آینده در نظر گرفته تغییر دهند. مقابله با لیبرال دموکراسی نه تنها زاییده وطن‌پرستی متعصبانه چینی است بلکه برگرفته از نگاه تحقیرآمیز لنینستی به آرمان‌های بورژوایی از جمله حاکمیت قانون، آزادی وجدان، و کرامت انسانی است. از نگاه حزب کمونیست چین، این ایدئولوژی هم ابزاری است مانند راه‌آهن‌ها یا ارتش که کاملا موفقیتامیز در خدمت چین درآمده است، خیلی بهتر از آنچه در اتحاد جماهیر شوروی بود.

برای شی‌جین‌پینگ سیاستمدار نهادگرایی که پدرش یکی از اعضای ارشد حزب بوده احیای دوباره کنترل حزب بر جامعه نشان‌دهنده بازگشت طبیعی به ریشه‌های لنینیستی است. به همین خاطر در یک دهه گذشته، رییس‌جمهوری چین خود را به عنوان رییس حزب موظف کرده که بر بسیاری از امور از انتشار اوراق بهادار گرفته تا امنیت سایبری و اصلاحات اقتصادی نظارت کرده و مقام‌هایی را که بطور سنتی این کار را انجام می‌دادند کنار بگذارد. او شخصا با مراجعه به دفاتر نشریات و شبکه‌های تلویزیونی به آنها یادآوری می‌کند که وفاداری آنها باید به حزب آشکار و مطلق باشد؛ نهادهای امنیتی سخت‌ترین موضع را در سرکوب جامعه مدنی در پیش گرفته‌اند. اما با وجود این فضای سنگین داخلی، شی‌جین‌پینگ از باز کردن درهای اقتصادی به روی جهان صحبت می‌کند. این ترکیبی از ملی‌گرایی بومی ـ خاکی و مشت آهنین، چین را به الگویی جذاب برای دیگر اقتدارگرایان بلندپرواز جهان از ترکیه گرفته تا فیلیپین تبدیل کرده است. به این ترتیب بسیاری در مدل چینی، یک الگوی درخشان برای خود می‌بینند.