ما و مارکس
عباس آخوندی
وزیر راه و شهرسازی
امسال دویستمین زادروز کارل مارکس بود. مجله نگاه نو شماره تابستان خود را با عکس روی جلد به او اختصاص دادهبود. در این دو سه روز، هرچه کردم مجله را به زمین بگذارم نشد. مقالات بسیار جالبی در باره اندیشهها، سیر تحول زندگی او و مارکسهای فراوانی که پس از مرگ وی بر اساس قرائتهای مختلفی که از اندیشههای او در کشورهای متعدد خلق شدند گردآوری شدهبود.
واقعیت آن است که در همین ایران ما، چندین مارکس تولید شده و به مردم عرضه شدهاست. اما برای من، نکته مهم آن است که هنوز که هنوز است و علیرغم شکست سوسیالیسم در روسیه، چین اروپای شرقی؛ کشورهای طلایهدار کاربست آموزههای او در نظام اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، نتوانستهایم از سیطره اندیشه او رهایی پیدا کنیم. بنمایه بسیاری از تجویزها و راهکارهایی که در حوزههای مختلف با جزمیت کامل و به عنوان اسلامِ ناب عرضه میشود، در واقع تحت تاثیر آموزههای درست یا غلط وی است. هنوز راهکارهای سادهشده و تقلیل یافته از آموزههای او در رویارویی با تنگناهای اقتصادی و اجتماعی و حتی فرهنگی -البته طرفداران او میگویند اینها برداشتهای غلط از آموزهها وی است و اگر او زنده شود با مارکسیسمی در ایران مواجه خواهد شد که فرسنگها با آموزههای وی فاصله دارد و تازه باید دست بهکار نوشتن نقد آنها شود- سکه روزگار است.
سهمالارث ما از آموزههای مارکس، مهندسی اجتماعی با هدف ساختن جامعهای با تراز فکری خودمان، نقض حقوق مالکیت و گاهی حقوق مدنی به نفع حقوقِ عامه، عبور مکرر از اقتصاد رقابتی و برپا ساختن بساط داغ و درفشِ قیمتگذاری و تعزیر بهبهانه شکست بازار، مداخله گسترده دولت در همهچیز بهبهانه عدالت اجتماعی و ایجاد رفاه برای مردم و مسائلی از این دست است. نکته جالبی که در این مطالعه یافتم، همآوایی او با لیبرالهای مخالف دولت پروس در جریان ستیزِ دولت با یهودیان در دوران حاکمیت اندیشه سوداگری (مرکانتالیستی) هر چند از دو موضع مختلف، جالب توجه است. این همآوایی مرا بهیاد همآوایی پیش از انقلاب گروههای مبارز بر علیه رژیم پهلوی در ایران میاندازد. با این تفاوت، که آنان در ادامه راه خود را کاملا از هم جدا کردند و ما نتوانستیم به یک نظریه منسجم برای مدیریت اقتصاد و اجتماع دسترسی پیدا کنیم و همچنان در تحت سیطره اندیشه چپ باقی ماندیم. هرچند، شب و روز تظاهر کنیم که با آنان در جنگ نظری هستیم. بیگمان، مارکس تاثیرگذارترین اندیشهورز بر زندگی جوامع در دو سده اخیر بودهاست و نمیتوان تاثیر او را بر جریان اندیشه و نگاه به جهان بهویژه در حوزه کارکردگرایی در تمام ساحتهای زندگی بشری منکر شد. هر چند او در دوره حیات خود، موفقیتهای چندانی کسب نکرد، لیکن قرن بیستم، شاهد بازخوانی اندیشههای او در جوامع مختلف اعم از سرمایهداری ناب چون انگلستان و آمریکا، و یا انقلابی چون روسیه و چین، و جوامع بهاصطلاح جهانسومی چون آفریقایی و آمریکای لاتین و جوامع مسلمان خاورمیانه و ایران است. البته دایره تاثیر او به این حد محدود نیست. جریانهای اصلاحطلبانه و شکلگیری احزاب سوسیال دموکرات در اروپای غربی یا حتی کمونیست نیز تحت تاثیر او بودند. به گفته هابسبام، هفتاد سال پس از مرگِ مارکس، یکسوم مردمان کره زمین در کشورهایی زندگی میکردند که احزاب کمونیست آنها را اداره میکردند. باز به گفته او، نخستین نظریه اقتصاد سوسیالیستی متمرکز را، یک اقتصاددان غیر سوسیالیست ایتالیایی به نام انریکو بارونه در ۱۹۰۸ تدوین کرد که راهنمای ملیکردن صنایع خصوصی در پایان جنگ جهانی اول شد. تا دو دهه پیش مالکیت جمعی وسایل تولید جزو بند چهار اساسنامه حزب کارگر انگلیس بود که عینا در اصل ۴۴ قانون اساسی ما انعکاس داشت. هنوز جهان درگیر پیامدهای کاربست اندیشههای او در کشورهای گوناگون است. از این رو است، که هنوز باید مارکس را بخوانیم و گرنه ناآگاهانه در تله میراث آموزههای او بهدرست یا غلط باقی خواهیم ماند.